کتاب شب جایی که من بودم برندۀ اولِ جایزۀ زندگینامۀ داستانیِ یازدهمین دورۀ انتخاب کتاب سال دفاع مقدس است که شهرام شفیعی آن را نوشته و نشر ستارهها آن را منتشر کرده است.
کتاب شب جایی که من بودم داستان زندگی سردار شهید محمدمهدی خادمالشریعه نیست! شهرام شفیعی، این کتاب را هنرمندانه دربارۀ روند ساخت فیلم زندگی شهید خادم نوشته است.
شب جایی که من بودم از زبان برخی عوامل فیلمسازِ زندگی شهید خادمالشریعه به بیان بخشی از اوصاف آن شهید و توصیف زندگی او پرداخته است. کتاب فوق برندۀ اولِ جایزۀ زندگینامۀ داستانیِ یازدهمین دورۀ انتخاب کتاب سال دفاع مقدس شده و نشر ستارهها آن را منتشر کرده است.
بریدهای از کتاب شب جایی که من بودم
برش اول
اگر قرار باشد خاطرۀ جالبی از تدوین فیلم تعریف کنم، با توجه به روحیۀ خودم دوست دارم به صحنههای شادتر پروژه بپردازم.
قسمتی در فیلم هست که مستقیماً از زندگی خادمالشریعه گرفته شده و کارگردان فقط کمی آن را پرداخت کرده است.
در فیلم، کلاً ما بخشهایی داریم که به شیطنتها و شیرینیهای دوران بچگی محمدمهدی خادمالشریعه میپردازند.
یکی از این بخشها، بخش اولین نمازخواندنهای او در سن چهارپنج سالگی یا کمی بیشتر است.
صحنۀ نماز مقدماتی دارد که زمینهساز شیرینیِ صحنه است. این نماهای مقدماتی را با ریتم بسیار تند تدوین کردم:
محمد و برادر و مادرش در بازار هستند آنها داخل مغازهای میخواهند برای محمد چراغقوۀ کوچکی بخرند.
فروشنده چراغقوههای مختلفی را نشان میدهد.
فروشنده: این از همهش بهتره. یکخورده گرون هست؛ ولی آلمانیه!
تعمیرکاری برای تعمیر تلفن به خانه آمده است. محمد نزدیک او نشسته و کارش را تماشا میکند.
تعمیرکار: تلفنِ خیلی خوب و پرجونی هم هست. آلمانیه!
یکی از کارگرها به پدر محمد درمورد خرید پمپ آب برای زمینهای کشاورزی توضیح میدهد.
کارگر: گفتن دو جورش هست: یک نوع بلژیکی که ارزونه، یک نوع آلمانی که لامصب مرگ نداره!
تدوین پیاپی این صحنهها که همهشان با حضور محمدِ پنجششساله اتفاق میافتد، زمینه را برای صحنهٔ اصلی آماده میکند.
حاجآقا علوی از بچهها میخواهد نماز بخوانند. هرکس نماز خوب و درستی بخواند، جایزه میگیرد: یک نیمسکهٔ طلا.
محمدتقی نمازش را میخواند و کنار میرود. حالا نوبت محمدمهدی است.
محمدمهدی: حالا براتون یه نماز آلمانی میخونم، کیف کنین!
حاجآقا علوی: نه! آلمانی میخونی؟! بخون ببینم!
محمد، درجا یک پشتک میزند. بعد قامت میبندد و مشغول نماز میشود.
چند کلمهای که میخواند، در همان عالم بچگی قطع میکند و میگوید: «آلمانیه ها!»
اگر شما هم این کتاب را خواندهاید و دربارۀ آن اطلاعاتی دارید، بسیار سپاسگزار شما میشویم که متن پیشنهادیتان را برایمان بفرستید. با این کار، هرکس بخواهد شب جایی که من بودم را بخواند، از پنجرۀ نگاه شما هم میتواند به این کتاب نگاه کند و مطالعۀ زیباتری را تجربه کند.
اگر میتوانید، به این سؤالات دربارۀ این کتاب پاسخ دهید:
- این کتاب به درد کدام ردۀ سنی میخورد؟
- آیا میتوان برای مخاطب این کتاب تفکیک جنسیتی قائل شد و مثلاً گفت که به درد خانمها میخورد یا آقایان؟
- این کتاب را چگونه بهتر است بخوانیم؟
- فکر میکنید شب جایی که من بودم را در چند روز میشود خواند؟
- مهمترین مسئلههایی که کتاب به آن اشاره میکند، چیست؟
- آیا خواندن این کتاب به پیشنیازی هم نیاز دارد؟
- آیا زمانهای خاصی را برای خواندن آن پیشنهاد میکنید؟
- بعد از خواندن کتاب فوق، پیشنهاد میکنید چه کتابهایی را بخوانیم؟
- آیا افراد شاخصی هستند که آن را خوانده باشند و دربارهاش نظر بدهند؟
پیشنهاد: کتاب در حسرت یک آغوش را نیز ببینید.
0دیدگاه