نقد و بررسی
کتاب چله عشقگزیده کتاب چله عشق
هنگامی که همسرم به شهادت رسید، دقیقا در همان لحظه، من شهادت او را درک کردم. تقریبا یک ساعت بعد غروب بود. وقتی در اتاق را باز کردم و داخل حیاط رفتم، چشمم به موتور همسرم افتاد که گوشه حیاط پارک بود. همیشه با همین موتور به این طرف و آن طرف می رفتیم و صله رحم به جا می آوردیم و در مراسم مختلف شرکت می کردیم.
وقتی به موتور نگاه کردم، انگار همسرم را کنار موتور می دیدم که ایستاده است. با خودم گفتم: حالا که چهل شب شده است، دوره اول هشتاد روزه است و با این حساب، انتظارم نصفه شده است و از فردا برای چهل روز دوم روزشماری می کنم. شمارش معکوس آغاز شده است تا به یک برسد و او برگردد.
0دیدگاه