نویسنده: | اونوره دو بالزاک |
مترجم: | علی اصغر خبره زاده |
انتشارات: | امیر کبیر |
تعداد صفحه: | 274 |
قطع: | رقعی |
شابک: | 978-964-00-1835-4 |
کتاب زن سی ساله اثر اونوره دوبلزاک و ترجمه علی اصغر خبره زاده که انتشارات امیرکبیر در 274 صفحه آن را به چاپ رسانده است. شما میتوانید برای خرید آنلاین زن سی ساله کتاب به سایت جریان کتاب مراجعه کنید.
معرفی کتاب زن سی ساله
اونوره دو بالزاک نویسندهٔ نامدار فرانسوی است که او را پیشوای مکتب واقعگرایی ادبیات اجتماعی میدانند.
کتاب زن سی ساله داستانی روانکاوانه و رسالهگونه است.
این نویسنده در این اثر خود به شناخت زنان از جوانی تا پیری بهخصوص مقطع سی سالگی و زوایای روح یک زن سی ساله پرداخته و آن را تشریح میکند.
ژولی دختر زیبا وجوانی است که برخلاف میل و نظر پدرش با یک جوان نظامی ازدواج می کند اما این تازه ابتدای ماجرای اوست.
در ادامه داستان زن سی ساله می بینیم که:
ازدواج عاشقانه ژولی با شکست مواجه میشود.
ویکتور به او خیانت میکند وزندگی زناشویی اش با شکست مواجه میشود. ژولی درگیرعشقی میشود که نمیتواند در برابر آن مقاوت کند.
ژولی شخصیت اصلی داستان نمونه ای اززنان آن روزهای فرانسه است.
او با توجه به شرایط آن روزگار و جامعه حتی فکر طلاق و شروع یک زندگی جدید را هم به ذهن خود راه نمی دهد.
در این رمان بالزاک به خوبی سعی دارد یک زندگی واقعی با تمام خوبی ها و بدی هایش را نشان دهد.
زندگی زنی را به تصویر می کشد که به خاطر اشتباهاتی که درانتخاب هایش دارد و نیز با تکرار آن اشتباهات مدام از چاهی به چاه دیگر می افتد.
در کتاب زن سی ساله بالزاک توصیفات بسیار دقیق و واقع گرایانه ای کرده است. وقایع تاریخی و دوران ناپلئون با دیدگاهی متفاوت آن عصر که پایان سی سالگی را پایان جوانی و زیبایی یک زن می دانسته اند بیان شده است.
گزیده کتاب زن سیساله
“در آغاز سال ۱۸۱۹، زندگی بیش از پیش برایش سخت و دشوار گردید.
در لحظه ای که از این خوشی ذلت بار که توانسته بود به دست آورد، سرخوش بود، گرداب های ترسناکی را دید.
شوهرش کم کم، از او دلسر شده بود.
این سردی مهر و محبتی که سابقا گرم و تند و خودپسندانه بود، سرچشمه بدبختیهایی بود که تیزهوشی و دوراندیشی اش از وقوع آن ها
آگاهش کردند.
هرچند مطمئن بود که میتواند نفوذ عمیق خود را در ویکتور نگه دارد و احترامش را نسبت به خود پایدار سازد؛
اما از تأثیر مهر و محبت تند و آتشین در مردی ، تا این درجه بی خاصیت و پوچ و بی فکر، وحشت داشت.
اغلب، هنگامی که ژولی در دریای بیکران فکر و خیال غوطه ور بود، دوستانش او را غافلگیر می کردند.
آن ها که هیچ چشم بصیرت نداشتند.
به شوخی از راز درونش می پرسیدند، مثل اینکه یک زن جوان تنها باید به چیزهای پوچ و بیهوده فکر کند، و یا در افکار یک مادر خانواده یک معنا و اندیشه عمیق هرگز نباید راه یابد، انگار، بدبختی مثل خوشبختی او را به فکر و خیال میکشاند.”
0دیدگاه