کتاب: | نفوذ در موساد |
نویسنده: | صالح مرسی |
بازنویسی: | عبدالمهدی آگاه منش |
انتشارات: | شهید کاظمی |
تعداد صفحه: | 468 |
شابک: | 978-600-8200-38-3 |
کتاب نفوذ در موساد ماجرای جاسوسی رأفت الهجان از اسرائیل برای مصر را در قالب یک رمان امنیتی بیان میکند. این کتاب جاسوسی با بازنویسی عبدالمهدی آگاه منش، داستانی واقعی از رخنه و نفوذ به سیستم امنیتی اسرائیل را در همان اوایل شکلگیری و فعالیت موساد بیان میکند.
معرفی کتاب نفوذ در موساد
کتاب نفوذ در موساد را که از دسته رمان های امنیتی درباره ماجرای چتر اطلاعاتی مأموران مصر روی اسراییل است، به کسانی که به داستان های جاسوسی و امنیتی علاقهمند هستند، توصیه میکنیم.
این اثر در بیست و نه فصل نوشته شده است. داستان با مرگ یک تاجر بسیار معروف یهودی – اسراییلی دیوید شارل سمحون آغاز میشود. مرگی که پرده از رازهای بسیار بزرگی برمیدارد که همسر دیوید هلن سمحون نیز از آن بی اطلاع است.
دیوید شارل که سالها بعنوان یک یهودی اسراییلی شناخته شده بود در واقع یک مصری مسلمان فدایی وطن است که برای این جانفشانی ترک کشور کرده و سالهای سال در اسراییل زندگی می کند.
رأفت علی سلیمان الهجان درواقع دیوید شارل معروف است که در سالهای جوانی برای خدمت به کشورش مصر به عنوان یک نفوذی وارد موساد میشود و در این مسیر اتفاقات بسیار جالبی برایش رخ می دهد.
زندگی سراسر اضطراب رأفت برای او شیرین است چرا که معتقد است در راه وطن هر نوع از خود گذشتگی جایز است.
آنچه اهمیت کار رأفت را در کتاب نفوذ در موساد بسیار بالا میبرد، این است که او در قلب اسرائیل یکی از بزرگترین و پیچیدهترین شبکههای جاسوسی دنیا راه میاندازد و هدایت میکند. از خود یهودیها آنهم با پول دشمن، نه پول کشور خودش.
همسرش، هلن، برای کشف راز دیوید راهی قاهره میشود تا در سازمان اطلاعات و امنیت مصر حقایق زندگی همسرش را از زبان محسن ممتاز، دوست و همراه رأفت، بشنود.
گزیده کتاب نفوذ در موساد
با خرید کتاب نفوذ در موساد میبینید که نویسنده به بیانی زیبا به لحظۀ خداحافظی رأفت با دوستش محسن ممتاز و ترک وطن او می پردازد:
آفتاب به خط افق نزدیک میشد و رنگ آب دریا را سرخ کرده بود. محسن و رأفت در کنار ساحل مشغول گفت وگو بودند؛ و این آخرین ملاقات آن ها در کشور مصر بود. رأفت پاکت بسته بندی شده ای را از جیبش درآورد. روی پاکت، با خط خوانا نوشته شده بود: «باز نشود، مگر بعد از مرگم» و روی آن نام رأفت الهجان و امضایش دیده
می شد. پاکت را به محسن تقدیم کرد و گفت:
– ممکنه این رو پیش خودت نگه داری؟
محسن نوشته روی پاکت را خواند و سپس نگاه سرزنش گرایانه ای به او انداخت. جوان گفت:
– محسن بیگ، زندگی آدم ها دست خداست.
در ادامۀ گزیده کتاب نفوذ در موساد میخوانید:
محسن در حالی که ساکت ایستاده بود، پاکت را در جیبش گذاشت. رأفت با صدایی آمیخته به احساسات گفت:
– قول دادی که با مصطفی بیای پیش من.
– انشاء الله … به قولم عمل میکنم
– نمیخوای چیز دیگه ای به من بگی؟
– چرا، میخوام یک مسئله مهم رو بهت بگم.
– چی؟
– الان ما داریم مصر رو به توامانت میدیم.
– سعی میکنم امانت دار خوبی باشم. سپس یکدیگر را محکم در آغوش گرفتند.
همچنین پیشنهاد میکنیم برای مشاهده و خرید کتاب های امنیتی دیگر به کتاب فروشی آنلاین مشهد (جریان کتاب) مراجعه کنید.
0دیدگاه