نقد و بررسی
کتاب حرفهای آبدارداستان های کتاب حرف های آبدار علاوه بر سادگی و روانی، هم طنز هستند تا خوانندگان با خواندن آن خاطرشان شاد شود، و هم پندآموز که خوانندگان پس از خواندن کتاب، احساس کنند چیزی آموخته اند.
کتاب حرف های آبدار داستانهای نابی دارد که علاوه بر سادگی و روانی، هم طنز هستند تا خوانندگان با خواندن آن خاطرشان شاد شود، و هم پندآموزند.
خلاصه ای از کتاب حرف های آبدار
حکیم هنوز مریض خود را کداوا نکرده بود که مریض دیگری، در حالی که ناله می کرد از راه رسید.
آی شکمم…حکیم به دادم برس…وای دارم می میرم…حکیم کمکم کن.
حکیم به رنگ صورت مرد نگاه کرد. رنگش حسابی پریده بود. معلوم بود رحسابی درد می کشد. حکیم فوری نسخه مریضی را که کنارش بود نوشت و دارو ها را برایش توضی داد و او را روانه کرد. بعد به مرض جدید گفت که بیاید رو به رویش بنشند. مریض ناله کنان جلو آمد روی صندلی رو به روی حکیم نشست. حکیم گفت:شکمت از کی درد می کند؟
از ظهر تا حالا.
حکیم پیراهن مرد را بالا زد و دستی بر شکمش کشید. شکم مریض سفت بود. حکیم نگاهی هم به چشم های مرد کرد. چشم هایش زرد و بی حال بود. حکیم فکزری کرد و گفت: ببینم ظهر چه خورده ای؟
جناب حکیم سه تا نون سوخته خوردم
حکیم با تعجب گفت: چی؟ نان سوخته؟ چرا نان سوخته؟
مرد همان طور که درد می کشید، لبخندی زد و گفت: راستش نان سوخته را خیلی دوست دارم.حکیم کاغذی برداشت و در آن چیزی نوشت و داد به مرد. مرد گفت: دستت درد نکند جناب حکیم. به من بگو چه دارویی نوشتی؟
مقداری داروی چشم نوشتم تا بگیری و هرشب بمالی به چشمت. کمی هم داروی مغز نوشتم تا بخوری و مغزت فعال شود.
0دیدگاه