نقد و بررسی
کتاب خواب بارانناشر: | کتابستان معرفت |
نویسنده: | وجیه سامانی |
تعداد صفحه: | 200 |
موضوع: | رمان، ادبیات داستانی |
قطع: | رقعی |
کتاب خواب باران رمانی اجتماعی و عاشقانه از وجیهه سامانی است که تلاش میکند تعریفی درست و واقعی از سرنوشت و قضا و قدر ارائه کند و مرز باریک میان تردید و ایمان را درست به تصویر بکشد. این رمان با نثر و بیانی لطیف و روان و نگاهی واقعبینانه به مسائل اخلاقی و اجتماعی جوانان، تلاش میکند در پس قصهای عاشقانه، تعریفی درست و واقعی از سرنوشت و قضا و قدر ارائه کند و مرز باریک میان تردید و ایمان را بهدرستی به تصویر بکشد.
معرفی کتاب خواب باران
هما شخصیت اصلی داستان خواب باران دختری است که از بخت بدش در یک خانواده زندگی میکند با پدری که گرفتار اعتیاد است و رفتارهای ناپسند دارد که زندگی همه اعضای خانواده اش بخصوص هما را تحت تاثیر قرار میدهد.
کتاب خواب باران رمانی است که به نثری روان و دلنشین نوشته شده است. و به یکی از معضلات مهم جامعه که فقر فرهنگی و اقتصادی می پردازد و پیامدهایی که برای خانواده و جامعه می تواند در پی داشته باشد پرداخته است.
خلاصه کتاب خواب باران
هما بعد از ورود به دانشگاه با پسری به نام امیر آشنا میشود و قصد ازدواج با هم را دارند؛ اما هما به دلیل اعتیادش به مواد مخدر از رسمی کردن خواستگاری و رابطهاش با امیر طفره میرود.
او تصمیم می گیرد با مادرش این مسئله را در میان بگذارد تا مادرش به او کمک کند و بتواند از شر اعتیاد خلاصی یابد.
مادرش با شنیدن این مسئله نمی تواند خود را کنترل کند و او را به باد کتک می گیرد زیرا خودش زخم خورده چنین مشکلی در زندگی اش بود.
هما که تحمل خود را از دست میدهد از خانه بیرون میرود و زمانی که به خانه برمیگردد با جسد نیمسوختۀ مادرش روبهرو میشود.
همه دنیا مقابل چشمانش تیره و تار میشود تا اینکه او را به بازپروی میبرند.
از طرفی امیر هم که همیشه همراه او بود پشتش را خالی میکند.
تمام این اتفاقات ناگوار دست به دست هم میدهند و او از همهچیز و همهکس حتی لطف خدا ناامید میشود و تصمیم به خودکشی میگیرد و رگ دستش را میزند.
اما غافل از اینکه زندگی روی دیگری دارد و سرنوشت اتفاقهای خوبی را برای او رقم زده است… .
گزیده کتاب
در اینجا گزیده کتاب خواب باران را تقدیم شما میکنیم:
قلب هما به شدت ضرب گرفته بود. محکم و با سروصدا به درودیوار سینهاش میکوبید و همه بدنش را به لرزه انداخته بود. زبانش مثل نمدی خشک به سقف دهان چسبیده بود.
بغض سوزانی که روی قفسۀ سینهاش سنگینی میکرد و راه نفسش را بند آورده بود، کمکم در دستها و شانهها و تمام پشتش منتشر میشد.
حالا چشمانش هم به سوزش افتاده بود و چانهاش میلرزید. چند بار پشت سر هم و بهسرعت پلک زد تا مانع ریزش اشک شود، اما ناگهان داغی اشک با فشار از چشمانش بیرون زد و روی شیب گونههایش جاری شد.
دیگر توان ایستادن نداشت. پاهای لرزانش خم شد و کف ایوان زانو زد.
عزیزخانم به طرفش دوید. کنارش نشست و دستش را دور شانهاش حلقه کرد. قبل از اینکه حرفی بزند، هما خودش را در آغوشش رها کرد و بلند گریه سر داد.
صدای گریۀ هما که در تمام ایوان و صحن حیاط پیچید، حسام نفس راحتی کشید. از برزخ تردید و نگرانی بیرون آمده بود. تیرش مستقیم خورده بود به هدف؛ درست وسط نیمۀ روشن قلب هما.
هما آن قدر گریه کرد که سرشانۀ پیراهن عزیزخانم از اشک چشمانش خیسِ خیس شد. (صفحه 73)
توسط Zahra در تاریخ
من این کتاب رو برای نمره انتخاب کردم ولی نمیدونستم انقد کتاب خوبیه و وقتی که خوندم واقعا لذت بردم، ولی نمیدونم چرا دوس داشتم آخر سر هما به حسام برسه، ن امیر🥺😂
توسط Sepide در تاریخ
واقعا قشنگ بود با اینکه به اجبار سراغش رفتم اما واقعا لذت بودن داستانش عالی بود
توسط Mim در تاریخ
میشه هرکی اینو خونده یه خلاصه از کتابو بزاره
ناموصا بزارین
توسط …… در تاریخ
هههه چه جالب ینی تا به حال کسی این کتاب رو نخونده!!!🙂💔
من باید بخونم اونم به اجبار 💔🙂
برا نمره💔🙂
توسط مرتضی نامور در تاریخ
در عوضش کتاب خوبی رو انتخاب کردی💝
از خیلی از کتابای آمادگی دفاعی بهتره😍