خاطرات مقاومت زنان و مردان ایرانی در دوران کشف حجاب رضاخانی در کتابی با عنوان «چادری که جا نماند» به دست مصطفی فاروئی فیروزی گردآوری و توسط ایوب خرسندی و الهام یوسفی تدوین و از طرف انتشارات بوی شهر بهشت روانه بازار کتاب شده است.
مادرم میگفت: من در زمان ممنوعیت حجاب، در ساوه و در یکی از روستاها به نام خلول بودم. در آنجا جلوی در ورودی هر خانه یا هر کوچه، یک انبار آب بود که به آن مرغک میگفتند. من رفته بودم آب بیاورم. وقتی آز آنجا بیرون آمدم، مامورها به من حمله کردند. سلطم از دستم افتاد. آنها سوار بر اسب بودند. چادر من را از سرم کشیدند و بعد من را کتک زدند و رفتند. من چادرم را با یک سنجاق نگه داشته بودم. وقتی آنها از پشت چادرم را کشیدند، جای این سنجاق خون آمد و باعث زخم شدیدی در گلوی من شد. جای این زخم سنجاق هنوز روی گلوی من مانده.
0دیدگاه