سعید روبهروی آقاجان نشست. آقاجان، چایی ریخت و گذاشت جلوی سعید. سعید چشمش افتاد به چروکها و رگهای برجستۀ دست آقاجان.
شنید: تو وسنی همۀ ما شدی. یه وسنی که نمیشد دوستش نداشت. جای خالی همۀ ما رو برای بیبی پر کردی. جای من که شوهرش بودم، جای محترم که دخترش بود. جای همۀ بچههاش که تنهاش گذاشتن.
آقاجان، چایش را یک نفس سر کشید و گفت: فردا میرم حرم. میخوام که همراهم بیای… .
کتاب وسنی، اثر سعید تشکری، اولین پرده از زندگی اوست در کوچهپسکوچههای مشهد که نشر ستاره ها آن را منتشر کرده است. به گفتۀ نویسنده، او در این کتاب، عشق به خانواده و دوچرخه و مبارزات انقلابیاش را قلم زده است.
گزیده کتاب وسنی
در اینجا بخشی از کتاب وسنی را برای آشنایی با قلم نویسنده می خوانیم:
…از وقتی بیبی دستگیر شده بود، ناهارش را حجره میخورد با شاگردش. دیزی بازار با عطر و طعم مرزه و دو پَر پیاز و سبزی، تنها چیزی بود که برایش مانده بود و به زندگی متصلش میکرد.
آن روز ظهر که از شهربانی برگشت، دیزی از گلویش پایین نرفت. حناق میشد هر لقمه و با زور دوغ قورتش میداد. دودل شده بود. میرزا جوادآقا آدم ایستادن پای آدمهای نابهکار نبود و برای همین هم فکر بیبی سکینه مثل خوره افتاده بود به جانش که حالا با این زن چه کند.
از روزی که افتاده بود قاطی آشوبگرها، سر بالاآوردن توی بازار برایش سخت شده بود؛ اما حالا که میرزا راه افتاده و رفته بود و پشت شیخان را زمین زده بود، دیگر حرَجی نبود به بیبی سکینه و ماندنش در محبس… .
همچنین اگر به خواندن کتاب هایی در مورد انقلاب اسلامی علاقه دارید میتوانید کتاب صعود چهل ساله را هم از سایت جریان کتاب تهیه کنید.
توسط مهدی شادکام در تاریخ
برای اداره آموزش و پرورش متاسفم که دانش آموزان رو مجبور میکنه همچنین محتوای ضعیفی بخوانند این کتاب وسنی اصلا کتاب خوبی نبود از نظر من.
توسط مهدی عباسزاده در تاریخ
سلام مهدی جان، ممنونیم از این که نظرت رو در مورد کتاب وسنی با ما در میون گذاشتی.
توسط ناشناس در تاریخ
ابان این کتاب رو موجود دارین؟
توسط مهدی عباسزاده در تاریخ
با عرض سلام و خسته نباشید.
کتاب وسنی رو به زودی موجود میکنیم.