کتاب چشم روشنی با زبان داستان، حال و روز همسران جانباز را روایت میکند و تصویری متفاوت از این افراد را به تصویر میکشد.
بریدهای از کتاب چشم روشنی:
همان اول زندگی فهمیدم بهاندازۀ فامیلهایم او دوست و آشنا دارد. بااینکه آن زمان بیستوچهار پنج سال بیشتر نداشت، هر شب مهمان داشتیم. برایمان کادوی عروسی میآوردند. یک شب که مادرم آنجا بود گفت که زشته مهمانها شام نخورده بروند، نگهشان دارید. مادر رفت سراغ مرغ پختن، من هم با اعتمادبهنفس رفتم سراغ برنج و قابلمه. پلویی پختم که توی تاریخ ثبت شد. دانههای برنج طوری به هم چسبیده بود که مثل کیک قالبی از قابلمه بیرون آمد. وقتی دیس پلو را سر سفره گذاشتیم. سیدجواد مثل قطعههای کیک پلوی شفته شده را میگذاشت توی بشقاب مهمانها و با خنده میگفت: به هر نیتی دوست دارید این پلو را بخورید، به نیت آش، کیک یا… . همه خندیدند. خودم خندهام گرفته بود. بهخاطر این قضیه هیچوقت سرزنش نشدم، از بس که با همۀ خرابکاریهایم تشویقم میکرد.
اگر شما هم این کتاب را خواندهاید و دربارۀ آن اطلاعاتی دارید، بسیار سپاسگزار شما میشویم که متن پیشنهادیتان را برایمان بفرستید. با این کار، هرکس بخواهد چشم روشنی را بخواند، از پنجرۀ نگاه شما هم میتواند به این کتاب نگاه کند و مطالعۀ زیباتری را تجربه کند.
اگر میتوانید، به این سؤالات دربارۀ این کتاب پاسخ دهید:
- این کتاب به درد کدام ردۀ سنی میخورد؟
- آیا میتوان برای مخاطب این کتاب تفکیک جنسیتی قائل شد و مثلاً گفت که به درد خانمها میخورد یا آقایان؟
- این کتاب را چگونه بهتر است بخوانیم؟
- فکر میکنید چشم روشنی را در چند روز میشود خواند؟
- مهمترین مسئلههایی که کتاب به آن اشاره میکند، چیست؟
- آیا خواندن این کتاب به پیشنیازی هم نیاز دارد؟
- آیا زمانهای خاصی را برای خواندن آن پیشنهاد میکنید؟
- بعد از خواندن چشم روشنی، پیشنهاد میکنید چه کتابهایی را بخوانیم؟
- آیا افراد شاخصی هستند که آن را خوانده باشند و دربارهاش نظر بدهند؟
0دیدگاه