راوی کتاب در فصل اول با عنوان «جنگ و جوانی» خاطرات دوران نوجوانیاش را تا اعزامشدنش به جبهه برای مخاطب تعریف کرده و در فصل دوم با عنوان «اسارت و صدام»، خاطراتِ نحوۀ اسارت و دوران اسارت را برای مخاطب بازگو میکند که ملاقات با صدام بخشی از آن است. «بهار قرآن» عنوان فصل سوم کتاب است که در آن خاطراتی از فعالیتهای اعتقادی در اسارتگاه بیان میشود. محمود رعیتنژاد در فصل پایانی کتاب با عنوان «رهایی» بازگشتش از اسارت را پس از نُه سال مطرح میکند. این کتاب با قلمی بسیار روان نوشته شده، به چاپ دوم نیز رسیده و ستارهها آن را منتشر کرده است.
کتاب از مشهد تا کاخ صدام خاطرات شفاهی آزادۀ ایرانی محمود رعیتنژاد است که سعیده زراعتکار مصاحبه و تدوین آن را انجام داده و در چهار فصل کلی و در قالب ۳۸ خاطره گردآوری و در نشر ستاره ها شده است.
کتاب از مشهد تا کاخ صدام
راوی کتاب از مشهد تا کاخ صدام در چند فصل این کتاب را به نگارش درآورده:
- فصل اول: جنگ و جوانی
او خاطرات دوران نوجوانیاش را تا اعزامشدنش به جبهه در این فصل برای مخاطب تعریف کرده
- فصل دوم: اسارت و صدام
با خرید کتاب از مشهد تا کاخ صدام و در فصل دوم آن، خاطراتِ نحوۀ اسارت و دوران اسارت را برای مخاطب بازگو میکند که ملاقات با صدام بخشی از آن است.
- فصل سوم: بهار قرآن
در این بخش، خاطراتی از فعالیتهای اعتقادی در اسارتگاه بیان میشود.
محمود رعیت نژاد در فصل پایانی کتاب از مشهد تا کاخل صدام با عنوان «رهایی» بازگشتش از اسارت را پس از نُه سال مطرح میکند. این کتاب با قلمی بسیار روان نوشته شده، به چاپ دوم نیز رسیده و نشر ستاره ها آن را منتشر کرده است.
گزیده کتاب از مشهد تا کاخ صدام
صدام که سعی می کرد چهره مهربانی از خود نشان دهد با لبخندی که مدام بر چهره داشت، گفت: « بلند شوید بیایید تا عکس بگیریم».
یاد حرف مادربزرگ که در آخرین بار حضورم در ایران و هنگام تعزیه دایی عباس گفته بود «برو و تا صدام را نکشتی بر نگرد!»افتادم، چیزی که در باورم نمی گنجید. حالا دستم به صدام رسیده بود. در حین رفتن به پشت صندلی و هنگامی که می خواستیم مهیای عکس گرفتن شویم، ایده کشتن صدام به ذهن ام رسید.
همان خواسته ای که مادربزرگ از من طلب کرده بود. با نگاه به صندلی و میز جلوی صندلی و افسرانی که دورتر از صدام ایستاده بودند، در ذهن ام نقشه می کشیدم که همزمان که آماده عکس گرفتن می شویم و به پشت صدام می رویم، در عرض دو دقیقه گردنش را بگیرم و او را خفه کنم. نیاز به کمک دوستان داشتم. آرزو می کردم کاش از این ملاقات باخبر بودیم تا از قبل نقشه ای طراحی می کردیم.
در فروشگاه اینترنتی کتاب جریان کتاب بهترین کتابها را بخوانید!
0دیدگاه