این کتاب 45 مورد از یادداشتهای هفتگی امیرخانی در نشریۀ الکترونیکی لوح، وابسته به حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی است. این یادداشتها از مجموع هشتاد یادداشتی است که در فاصلۀ سهچهارسالۀ هشتادویک تا هشتادوچهار، 29 تا 32سالگی او نوشته شدهاند.
بریدهای از کتاب:
رفیقی دارم که فوقِ لیسانسِ ریاضی دارد از صنعتی شریف. توی خانوادهای بزرگ شده است که حتا یک بار هم سهواً آب پرتقالِ ساعتِ دهِ صبحش قضا نشده است. تا آن جا که من به یاد میآورم همیشه مرتب و اتوکشیده و دوستداشتنی. چند ماهی است که هر روزِ جمعه میرود گاراژِ حاجی سرکهای توی خیابانِ مولوی. وقتی من هم این خبر را شنیدم کف کردم. اولِ ماهِ ربیع بود که جایی مهمانش بودیم. برایمان فیلمی گذاشت از گاراژ. وسطِ گاراژ موکت پهن کرده بودند. موکتِ قهوهای. انبوهِ تماشاگران دورِ میدان نشسته بودند. رضا سیاه، لاریاش را جلو آورد و خارِ نوک پهن بست به پایش. داور هم جلو آمد و بر کارِ او صحه گذاشت. بعد نوبت رسید به خروسبازِ حاجی مسگری که صاحب خروس بود. لاری حاجی مسگری قهوهای بود. پابلند و قبراق.
0دیدگاه