این اثر مجموعه ۵ داستان کوتاه متفاوت است که در آن نویسنده دست مخاطب را میگیرد برای رساندن به صندوقچه شاه عباس… او برای فرار از سوزن آجین، از وسط کوچه شش بادگیری، مخاطب را به یک عروسی لاکچری میرساند تا یک جشن تلخ را برایشان شیرین کند!
«دیدم کلی لاو ترکانده اند. دو روز بود زیر چشمی میپاییدمش که ببینم چه شکلی الگوی گوشی اش را میکشد. از وقتی رابطه تلگرامی اش با طاهره شروع شد هم الگوی گوشی اش را عوض کرد، هم نمی گذاشت لحظهای به آن دست بزنم. باورم نمی شد این احمد خجالتی بعد از جاری شدن صیغه محرمیت این قدر رو پیدا کند. مامان که پرسید از کجا مطمئنی با طاهره چت میکند قاطع گفتم: «پسری که تا دیروز گوشی ش وسط هال ولو بود و میرفت توی اتاقش میخوابید؛ حالا چارچنگولی میره توش، هر چی صداش میزنی نمی فهمه. لبخندهای هالیوودی وسط پیام بازی هاشو نمی بینی؟!»
0دیدگاه