کتاب نخل و نارنج اثر وحید یامینپور با قلمی شیوا به سرگذشت زندگی و حالوهوای جامعه در زندگی شیخ مرتضی انصاری پرداخته و نشر جمکران چاپ 37 آن را منتشر کرده است.
وحید یامینپور که فرد سرشناسی در عرصۀ فرهنگی، نقد، مجریگری برخی برنامههای تلویزیونی و یک فعال رسانهای است، برای قشر زیادی از جامعهمان آشناست. او در این کتاب 246صفحهای با هنرمندی خاصی به روایت مستندی از زندگی شیخ مرتضی انصاری پرداخته است.
این را بهتر از هر بیانی میدانیم که دربارۀ کتابهای ارزشمندی چون نخل و نارنج، خودتان متن کتاب را ببینید و با قلم آن آشنا شوید و موضوع را هم دریابید. پس بهسراغ گزیدههایی از کتاب میرویم.
چکیده و خلاصۀ کتاب نخل و نارنج
مرتضی، فرزند محمدامین، فرزند شمسالدین، در عید غدیر سال 1214 هجری قمری در خاندان انصاری چشم به جهان گشود. آنها در محلۀ مشایخ انصاری در اطراف بقعۀ مبتبرکۀ حضرت سبزقبا از فرزندان امام کاظم علیه السلام در دزفول سکونت داشتند… .
کودکی مرتصی در اواخر سدۀ یازدهم هجری شمسی، میان کوچههای آجری و گنبدهای کلاهدرویشی و مساجد طاقجناغی سپری شد. در میان گنبد مساجد و تربهها که آرامگاه امامزاده یا پیر و عارفی بود، گاه گنبدهای مضرّسی بیرون زده بود که همسایگی خلوتکدههای ذکر و ورد در کنار مدارس فقی و مساجد را روایت میکرد. مرتضی عاشق باران و شیدای تماشای زلال رود دز بود. چه آنگاه که در گرما با همبازیهایش به آب میزدند و عرض رودخانه را میرفتند و میآمدند و چه در زمستان که از لذت، فقط به تماشایش اکتفا میکردند… .
سال 1193 هجری شمسی مرتضی پانزدهساله شد و هفت سالی میشد که مهمترین کارش رفتن به مَدرَس شیخ حسین و آموختن فقه و اصول و کلام بود. هر روز جز جمعهها طبق برنامه، همزمان با رسیدن اولین اشعۀ آفتاب به زمین او راه ساحل رودخانه را پی میگرف؛ راهی که از کنار باغچههای سبزیکاریشده و زمینهای گل بابونه میگذشت.
– مرتضی، اینهمه کاغذ و کتاب را برای چه بار خود کردهای؟!
مرتضی برگشت و ابراهیم، دوست کودکیهای خود را دید که بر در خانقاه ایستاده است.
– چه شده ابراهیم؟ کمپیدایی! هوسبازی کردهای؟
همهچیز بازی است. همه هیچدرهیچ است و بازی است. پدرانمان کی از بازی فارغ بودهاند که من و تو برکنار باشیم؟ بازی ادامه دارد؛ فقط ابزار آن عوض میشود. از کودکی به بلوغ از بلوغ به جوانی از جوانی به پیری. مرد میخواهد که چرخۀ چرخان بازی را بشکند و از سرگیجۀ نیستی نجات یابد… .
سال 1196 هجری شمسی سال آغازین هجرت علمی مرتضی بود. ملامحمدامین با مشورت شیخحسین بار سفر بست تا مرتضی را به عتبات عالیات ببرد. از دزفول به بصره، از بصره به نجف و از نجف به کربلا. در نجف حلقۀ درس پررونق فقیهان بزرگی چون شیخعلی و شیخموسی کاشف الغطاء برپا بود. هرچند ملامحمدامین تصمیم بر آن داشت تا فرزند نابغۀ خود را ابتدا به دست بزرگان کربلا بسپارد… .
پدر در بینالحرمین فرزندش را برای آخرین بار در آغوش گرفت و همانطور که استاد گفته بود، رو به حرم حضرت اباعبدالله علیه السلام کرد و دست بر سینه گفت: «ما فرزندان جابر انصاری هستیم. او که اولین بار زائر پیادۀ قبر مطهر تو بود. حالا بعد از هزار و دویست سال، بار دیگر پای پیاده امدهایم تا خود را به تو بسپاریم. مرتضی وقف راه شما و جدّ گرامی شما، رسول الله است.»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.