نقد و بررسی
کتاب مربع های قرمزنویسنده: | زینت عرفانیان |
ناشر: | شهید کاظمی |
شابک: | 978-600-8857-50-1 |
تعداد صفحات: | ۵۴۴ صفحه |
کتاب مربع های قرمز نوشته ی زینب عرفانیان خاطرات شفاهی رزمنده و جانباز دفاع مقدس حاج حسین یکتا می باشد که توسط انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
معرفی کتاب مربع های قرمز
کتاب در 14 فصل نوشته شده است.و به چاپ بیست و سوم رسیده است. این خاطرات از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس و بیان خاطرات و یاد شهدا و حال و هوای عرفانی آنها در جنگ و قبل شهادت می باشد.
و خودش در مقدمه ی کتاب بیان می کند: “امید که این کتاب پلی باشد میان من و رفقای شهیدم . پلی باشد برای همه ی تشنگان و جویندگان حقیقت. پلی باشد به آسمان.”
حاج حسین یکتا یک چشمش را در جنگ از دست داد و در حال حاضر عضو شورای مرکزی قرارگاه عمار است و سابقه ی فرمانده قرارگاه خاتم الاوصیا را در کارنامه ی خود دارد.
شهرتش به دلیل برگزاری اردوهای راهیان نور برای بازدید دانشجویان و دانش آموزان از مناطق جنگی است. از موفقیت های مربع های قرمز می توان مزین شدن متن به تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب اشاره کرد.
این خاطرات به صورت شفاهی و بسیار ساده و با درون مایه های طنز روایت می شود. و از نکات قابل توجه بر این کتاب میتوان به این نکته اشاره کرد که در پایان هر فصل چندین عکس مرتبط با متن همان فصل از حاج حسین و همرزمانش می بینیم.
ابتدای هر فصل هم برشی از سخنان امام خمینی(ره) از صحیفه بیان شده است.
متن تقریظ رهبر انقلاب
اینک متن تقریظ رهبر بر کتاب مربع های قرمز را می خوانیم:
بسمهتعالی
بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است. ردپای چانهگرمیهای آقای حاج حسین یکتا در آن آشکار است. ظرافتهای برخاسته از ذوق و قریحهی لطیف که در سراسر کتاب گسترده است، میتواند از نویسندهی خوش قلم و چیره دست کتاب باشد و میتواند هم دُرافشانیهای راوی باشد.
نقطهی برجستهی کتاب، یاد شهیدان و یاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقاً بسیار خوب تصویر شده است.
ارادت راوی به مرحوم آقای حاج میرزا علی احمدی میانجی هم برای من جالب بود. آن مرحوم را حدود شصت سال به علم و تقوا و ورع میشناختم و به من لطف داشت.
گزیده کتاب
در اینجا برای آشنایی بیشتر با قلم نویسنده گزیده ای از کتاب مربع های قرمز را تقدیمتان می کنیم:
شب ها از بوی بد سنگرها نمی شد خوابید.از ترس پشه های هور،واکس های بد بوی هندی را روی خودمان خالی می کردیم.بوی گندش خودمان را خفه می کرد، ولی پشه ها ککشان هم نمی گزید.
اسمشان را پشه های آدم خوار گذاشته بودیم. آن یک ماه که در خط پدافند بودیم، شب ها از شرشان خواب نداشتیم. ظهر هم که می خواستیم چرت بزنیم، شکموها بیدارمان می کردند.
یک نارنجک در آب می انداختند و ماهی های بیچاره موجی می شدند و روی آب می آمدند.می گرفتیمشان و با کره روی آتش سرخشان می کردیم.ماهی کباب، شیرین ترین اتفاق آن خط پدافند بود.یک ماه بعد که خط را تحویل دادیم از سد دز سر درآوردیم.کفتر جلد این مقر شده بودیم .هر گوشه اش برایم پر از خاطره بود. تا بیکار می شدم سراغ دفتر شعرم می رفتم.
0دیدگاه