این کتاب حاوی داستانی واقعی به قلم “سید سعید هاشمی” با صفحانی مصور است. داستان در زمان احمدشاه قاجار اتفاق می افتد، که انگلیسی ها با تلاش زیاد باعث تغییر حکومت قاجار و انتقال آن به رضا پهلوی شدند. نقش مدرس در مجلس برای جلوگیری از انتقال قدرت به قزاق ها، فشار محمد رضاخان به مجلس برای تصویب انتقال قدرت، کشته شدن عده ای از نمایندگان مجلس و … در این داستان بازگو شده است.
کتاب پیرمرد و صندلی حاوی داستانی مصور و واقعی است به قلم سیدسعید هاشمی. داستان در زمان احمدشاه قاجار اتفاق می افتد.
این اتفاقات وقتی میافتد که انگلیسی ها با تلاش زیاد باعث تغییر حکومت قاجار و انتقال آن به رضا پهلوی شدند. نقش مدرس در مجلس برای جلوگیری از انتقال قدرت به قزاق ها، فشار محمد رضاخان به مجلس برای تصویب انتقال قدرت، کشته شدن عده ای از نمایندگان مجلس و … در این داستان بازگو شده است.
گزیده کتاب پیرمرد و صندلی
زندان سرد و تاریک بود آجر های نم زده و قدیمی، شور بسته بودند. بودند زندان بو میداد. جا به جای دیوارها ریخته بود موشها این طرف و آن طرف زندان سوراخ داشتند. مدرس از جا بلند شد و عصایش را به دست گرفت و آرامآرام شروع کرد به قدم زدن. یکی از زندانی ها که کنار مدرس نشسته بود بعد از بلند شدن مدرس آرام در گوشش زندانی دیگر گفت:« آقا، این مدت که در زندان بوده خیلی شکسته شده» زندانی دیگر به قامت مدرس که کمی کمانی شده بود نگاه کرد و گفت:« بله دیگر معلوم است که شکسته میشود در این زندان سرد و تاریک هر کس دیگری هم به جای او بود شکسته می شد» یکی از زندانیان با صدای بلند از مدرس پرسید:« آقا به نظر شما ما تا کی در زندان می مانیم» مدرس روی سکوی آجری کنار دیوار نشست. کف دو دستش را روی دسته ی عصا گذاشت و گفت:« دیگر چیزی نمانده این رئیس الوزرا خیلی نمیتواند دوام بیاورد انشاالله چند وقت دیگر آزاد می شویم و می روید سراغ خانواده هایتان» زندانی با ناامیدی گفت:« خدا کند»
0دیدگاه