نقد و بررسی
کتاب سه گاه ابوهادیدر روشنای زندگی شهید روحانی مدافع حرم، علی تمامزاده.
این کارش انگار آب سردی بود بر پیکر داغ و جوشان من که هنوز دست رفاقت به ابوهادی نداده بودم؛ یعنی آن عادت دیرینه دیر دوست شدن، هنوز دست از سرم برنداشته بود. گفتم: زمانه هم بازی خودش را دارد؛ باید من سالها این گونه باشم، و یکی مثل شیخ ابوهادی هم یک روزه به من بفهماند جور دیگر زندگی کردن را. دیدم انگار این آدم نمک دیگری دارد و کاملا هوایم را عوض کرده است. شده بودم شبیه آدمی که یک حادثه بزرگ جان سالم به در برده و حالا زندگی برایش معنی دیگری دارد. این بود که وقتی شب آمد، ناخواسته بلند شدم و در بغلش گرفتم. هیچ غروری هم در من نبود و خجالت نکشیدم بگویم: از امروز انگار یه برادر پیدا کرده ام.
0دیدگاه