نویسنده: | فهیمه پرورش |
ناشر: | کتابستان معرفت |
سال چاپ: | 1360 |
قطع: | رقعی |
شابک: | 9786009416028 |
کتاب پنجره چوبی کتاب رمان عاشقانهاست، نوشته نویسنده معاصر فهیمه پرورش که انتشارات کتابستان معرفت آن را در 45 بخش و 360 صفحه به چاپ رسانده است. اگر اهل خرید کتاب رمان آن هم از نوع عاشقانه هستید و مشتاق خواندن داستان جذاب آن، معطل نکنید!
کتاب پنجره چوبی
فهیمه پرورش در کتاب پنجره چوبی داستانی عاشقانه و متفاوتی از سالهای قبل انقلاب تا سال 1365 و دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را روایت میکند.
قهرمان داستان، دختری است تهرانی به نام گلی که بهطور اتفاقی علاقمند به پسری از وابستگان همسایهشان به نام مهدی میشود که او از فعالان انقلابی و مبارزان پیش از انقلاب در دانشگاه بود.
با ازدواج آنها گلی وارد جریانات مبارزه شده و زندگیاش با حوادث و اتفاقات متعددی روبهرو میشود که همپا و همراه شوهرش میشود. زندگی با او جز سختی و دشواری چیزی ندارد.
قلم نویسنده در این کتاب بسیار ساده و روان است و در عین حال جذاب و صمیمی است که خواننده را تا انتهای داستان با خود همراه می کند. داستان کتاب پنجره چوبی روایت عشقی اصیل است که با وجود تمام مشکلات و سختیهایی که در پی دارد،اما با فداکاری و ایثار یک زن به ثمر میرسد.
نویسنده کتاب
فهیمه پرورش رماننویس معاصر متولد 1331 که از کودکی مینوشت و اولین اثرش در 9سالگی به چاپ رسید. او را میتوان صاحب سبک در داستانهای عامهپسند دهه 60 و 70 دانست.
نویسنده کتاب پنجره چوبی با انتشار کتاب “بازگشت به خوشبختی” در سال 1368 به شهرت رسید. از دیگر آثار او می توان به کتابهای زیر اشاره کرد: اتوبوس، تاوان عشق، خیال تو، ماندانا، شیدایی، حرم دل، برجی در مه، بانوی جنگل و… .
برخی منتقدان ایرانی نوشتههای فهیمه پرورش را با آثار “دانیل استیل” برابر میدانند. سرانجام این بانوی نویسنده در خرداد 1392 در اثر بیماری سرطان درگذشت.
گزیده کتاب پنجره چوبی
بعد از نماز شانه به شانه قدم می زدیم و از هر دری صحبتی می کردیم. گاهی سکوت می شد، به فکر فرو می رفت و غمی سنگین بر چهره اش مینشست.
میدانستم دوباره به یاد کردستان افتاده و خاطراتش را مرور می کند. می گفت از این که این جا این قدر در آسایشم، احساس گناه می کنم.
این جور وقت ها کافی بود بگویم:
_ تعریف کن… بگو!
و او بدون مقدمه شروع می کرد:
_ … نامردها به بیمارستان ها هم حمله می کردند. بعضی وقتها به بعضی پرستارها رشوه می دادندو مریض ها و زخمی ها رو با آمپول هوا شهید کردن.
_ شنیده بودم بیشتر براشون مهم بوده که اسیر بگیرن تا این که مردم بکشن؟!
_ اره… مخصوصا پاسدارها رو می گرفتن، شکنجه های طاقت فرسا می دادن و بعد یا به رگلار می بستن یا سرشونو از تنشون جدا می کردن و وسط جاده ها رها می کردن.
_ با این حساب هیچ کس امنیت جانی نداشت؟
_ تو فقط یه چیزی می شنوی!…وضع مردم خیلی دلخراش بود.
_ یعنی تعدادشون این قدر زیاد بود که این جوری آسایش مردم رو به هم می زدن؟
0دیدگاه