نویسنده: | امید کوره چی |
انتشارات: | کتابستان معرفت |
قطع: | رقعی |
تعداد صفحات: | 272 |
شابک: | 978-6009545056 |
کتاب عشق در برابر عشق نوشته امید کوره چی که شما برای خرید اینترنتی آن به فروشگاه اینترنتی جریان کتاب آمدهاید، تلفیق داستانی جذاب دربارۀ زندگی امام حسن(علیه السلام) است و انتشارات کتابستان معرفت آن را چاپ کرده است.
معرفی کتاب عشق در برابر عشق
عشق در برابر عشق که امید کوره چی آن را با نثری روان و دلنشین به قلم تحریر در آورده، روایت داستانی عاشقانه و حماسی و تاریخی که با محوریت امام حسن(علیه السلام) است.
بعد از مقدمه کتاب عشق در برابر عشق در هشت بخش به نامهای برده ایرانی، سفر به افق، بانوی ماه، کمان سلطنتی، او، شام، عشق در برابر عشق تذکره فرزند رسول خدا نوشته شده است.
داستان، بسیار جذاب شروع میشود و خواننده را به خواندن ادامۀ داستان ترغیب میکند.
نویسنده در انتهای داستان، روایت را باز میگذارد. یکی از نکات ارزشمند کتاب عشق در برابر عشق بخش پایانی آن است که نویسنده به فضیلتنامه امام حسن مجتبی(علیه السلام) پرداخته است.
خلاصه کتاب
در کتاب عشق در برابر عشق نویسنده به روایت داستانی میپردازد از عشق یک پسر ایرانی که برای رسیدن به معشوق حوادثی رخ میدهد و با زندگی امام حسن مجتبی(علیه السلام )گره میخورد.
شخصیت اصلی داستان پسری ایرانی به نام هرمز است که عاشق دختری اشرافی از قبیله ای معروف عرب به نام ربیعه می شود.
با توجه به اوضاع دختر، هرمز رقیبان زیادی داشت. هرمز برای رسیدن به عشق وارد مبارزهای با دیگر رقیبان شده و قرار بر این میشود که هرکس در این نبرد پیروز شود، برندۀ ماجراست.
اما غافل از اینکه خانواده دختر شرط مهمتر دیگری بهعنوان مهریۀ دختر گذاشتهاند و آن، به قتل رساندن امام حسن مجتبی(علیه السلام) است.
داستان حول محور زندگی امام حسن (علیه السلام) و این پیوند با حضور شخصیت خیالی داستان به نام هرمز است.
هرمز پسری ایرانی که دید مثبتی به مسلمانان ندارد و طی این اتفاق و ماجرایی که در آن قرار میگیرد و با نشست و برخاستی که با امام حسن مجتبی(علیه السلام) دارد عاشق رفتار و شخصیت امام حسن(علیه السلام) میشود و اینچنین میشود عشق در برابر عشق مقابل هم قرار میگیرند.
گزیده کتاب عشق در برابر عشق
باید خودش را به نقطۀ بلندی میرساند، برای همین رفت بالای کوهی مشرف به شهر.
سپاه معاویه، تمام کوفه را فرا گرفته بود و سردارشان، ابن نمیر، با زره فولادی ایستاده بود زیر یک بیرق سیاه.
میان اندکسپاه سرخپوش کوفه، از دور چشمش به “او” افتاد که با چند نفری ایستاده؛ اما اثری از معاویه نبود.
خوب میدانست معاویه ترسوتر از آن است که حتی لحظهای از خیمهگاه بیرون بیاید. اشک، چشمهایش را پر کرده بود. همهجا را تار میدید.
در ادامۀ کتاب عشق در برابر عشق میخوانید:
فاصله از یک فرسخ هم بیشتر بود. یک چوبۀ تیر بیرون میآورد و ریف ارمنی را چون پیکان به سر آن بست. بعد، کمان شاهی را از دوش پایین کشید.
تیر را میان کمان گذاشت و زه را تا آخر کشید. دلش آتش بود. دستهایش می لرزید. هیچوقت سابقه نداشت دستهایش بلرزد؛ اما دستهایش واقعاً میلرزید.
نفس را در سینه حبس کرد. ذهنش پر شده بود از تصاویری که مثل باد از جلوی چشمهایش میگذشت.
چهره روشن امام را دید که لطف را در حق او تمام کرده بود؛ اما باز صورت ربیعه جلوی چشمش آمد.
0دیدگاه