ژان پل دوبوآ در رمان «ماهیها نگاهم میکنند» روزمرگیهای روزنامهنگاری ورزشی را روایت کرده که نظم زندگیاش، ناگهان با ورود پدری الکلی به هم میخورد. پدر این روزنامهنگار سالها پیش، با مرگ همسرش ناپدید شده و حالا پس از سالها دوباره وارد زندگی پسرش شده است.
داستان «ماهیها نگاهم میکنند» با زبانی طنز و لحنی انتقادی نسبت به زندگی مدرن شهری، فاصله بین نسلها و مکانیکیشدن رابطه بین آدمها را نشان میدهد. این رمان ۴۰ فصل کوتاه و یک موخره دارد.
کتاب ماهی ها نگاهم می کنند با زبانی طنز و لحنی انتقادی نسبت به زندگی مدرن شهری، فاصله بین نسلها و مکانیکیشدن رابطه بین آدمها را نشان میدهد. این رمان ۴۰ فصل کوتاه و یک موخره دارد.
خلاصه کتاب ماهی ها نگاهم می کنند
شلیک خنده بلندی را میشنیدم که آرام دور میشد.
پدرم بدون گذاشتن گوشی رفته بود. فقط نعرههای بلند شرطبندها را میشنیدم.
شب، به خانهام زنگ زدند. پلیس بود. پدرم در جایگاه تماشاگران دعوا راه انداخته بود.مخاطبم از خسارتهای جدی حرف میزد. دوش گرفتم و رفتم به کلانتری.
تاکسی با تمام سرعت میرفت. به راننده گفتم: «عجله نداریم.»مرد در آینه بغل نگاهی بهم انداخت که شیطنتی عجیب در خود داشت.
افتاده روی فرمان، دستهاش جوری منقبض میشدند که انگار داشت کسی را خفه میکرد.
فریادهای کوتاه و ناهنجار از دهنش در میرفت.
برای خرید کتاب ماهی ها نگاهم می کنند میتوانید همین الان بهصورت تلفنی یا اینترنتی اقدام کنید.
ماشین به هرطرف میپرید، از لبه پیادهروها بالا میرفت و صداهای ترسناکی به پا میکرد.
حس میکردی هر لحظه امکان داشت همهچیز متلاشی شود، در راننده باز شود،
کف ماشین پاره شود، موتور منفجر شود. کزکرده روی در، چیزی نمیگفتم. راننده به معنای واقعی کلمه پدالها را گم میکرد.
حتماً بخوانید: داستانکهای روبهرو جلد دوم
0دیدگاه