قیمت: | 25000 تومان |
ناشر: | ستاره ها |
قطع: | رقعی |
شابک: | 978-600-254-075-1 |
چاپ: | اول – 1400 |
کتاب در محضر کلنل خاطرات شفاهی سرتیپ خلبان عباس پورعلی است که با تلاش مهری غلامپور در نشر ستاره ها به چاپ رسیده است. این کتاب در فروردین 1400 رونمایی شده و برای خرید عموم در دسترس قرار گرفت.
معرفی کتاب در محضر کلنل
این اثر، در یک مقدمه و هشت فصل زیر نوشته شده است:
- فصل اول: مشهد دهه سی
- فصل دوم: تهران دهه چهل
- فصل سوم: آمریکا دهه چهل
- فصل چهارم: ایران دهه پنجاه
- فصل پنجم: ایران دهه شصت
- فصل ششم: تهران و مشهد دهه هفتاد
- فصل هفتم: مشهد دهه هشتاد و دهه نود
- فصل هشتم: اسناد، مدارک و عکس ها
در محضر کلنل، روایتی است که از دهه سی در مشهد قدیم آغاز می شود، در دهه پنجاه در آمریکا ادامه پیدا می کند و در اواخر دهه نود در مشهد به پایان می رسد. این روایت در بردارنده خاطراتی است که از خدمت ها و خیانت ها به وطن می گوید.
به گفته نویسنده در مقدمه کتاب: این کتاب با خاطرات کودکی عباس پورعلی آغاز می شود و تا سالها بعد از پایان جنگ ادامه دارد.
گزیده کتاب در محضر کلنل
در فصل پنجم کتاب به بیان خاطره ای از سفر ایشان با آقای خامنه ای و وزرا و همراهان ایشان می پردازد که بخشی از آن را با هم می خوانیم:
” به سمت مشهد که آمدیم، دیدیم روی فرودگاه مشهد را مه گرفته است.
به سختی بالگردها را پایین آوردیم. آقا سفرشان را با ماشین انجام دادند و من با همراهانشان رفتم.
سفرشان یک روز طول کشید.ما آن بالگردها را به تربت حیدریه بردیم. آقای خامنه ای گفتند: من با ماشین می رم.من با چند تا از مقامات، از جمله آقای ولایتی و چند نفر از وزرا سوار بالگرد شدیم تا به سمت مشهد برگردیم.
دوباره سر راهمان به ابرها برخوردیم. همان شرایط تکرار شد. مجبور شدیم توی یک دره بنشینیم. نزدیکی های تربت حیدریه بود. هوا به شدت سرد شده بود.
در ادامه کتاب در محضر کلنل میخوانید:
منتظر ماندیم، ولی شرایط جوی بدتر می شد و بهتر نمی شد.آقای ولایتی و بقیه رفتند هیزم جمع کردند.
آتش درست کردیم و چند دقیقه ای گذشت.
دیدیم اوضاع بهتر نمی شود. نزدیک جاده بودیم. حدود ۷ یا ۸ دقیقه پیاده روی داشت تا به جاده برسیم.
به جاده که رسیدیم، آقای ولایتی و وزرای همراهشان را سوار یکی از ماشین های عبوری کردیم و آنها را به سمت مشهد فرستادیم…” (صفحه 89)
ناگفته هایی از مراسم تدفین امام خمینی (ره)
در جریان کامل بیماری امام خمینی بودیم.
من کمتر به بیمارستان میرفتم؛ اما در جریان بودم.
همان روز قبل از فوتشان به ما آمادهباش داده بودند و گفته بودند حال امام وخیم است.ایشان شب ۱۳ خرداد فوت کردند و شب به ما گفتند خانه نروید و همین جا آمادهباش بمانید.
چون مشاور نظامی دفتر مشاورت امام در بخش نیروی هوایی بودم، همان شب مأموریت بررسی مکان دفن را به من دادند.
نیمهشب ۱۳ خرداد به مصلای تهران رفتیم.
فقط یک ساختمان کوچک در مصلا بود.چند بار جلسه داشتیم. آخر به این نتیجه رسیدیم که محفظهای را آنجا بگذاریم و پیکر را داخل آن قرار دهیم.
محفظهای را آوردند که بهصورت یخچال بود.
قرار شد دور محوطه را پوشش بدهیم تا مردم برای وداع بیایند؛ اما پیشبینی آن جمعیت را نمیکردیم.
فکر نمیکردیم امام آنهمه هوادار داشته باشند و پیر و جوان، زن و مرد، حتی با بچۀ کوچک بیایند و شب بمانند.کار ما دو روز طول کشید.
مردم شبها هم آنجا میماندند و دقیقهبهدقیقه به جمعیتشان اضافه میشد.
مأموریت محل دفن را سپاه و ارتش با هم داشتند؛ اما بیشتر مسئولیت بهعهدۀ دفتر مشاورت بود.نیروی دریایی ارتش، یکروزه آشیانههای بتنی آورد و یک سالن بزرگ درست کرد که بتوانیم از بین جمعیت آمد و رفت کنیم.
تعداد زیادی هم کانتینر درست کردند.
یک سالن بزرگ درست شد که محل دفن در آنجا بود.
کانتینرها را روی هم دور آن محوطه گذاشتند تا بهصورت دیوار شود.چندین بار رفتیم آنجا را بازدید کردیم تا بتوانیم پیشبینیهیا لازم را برای نشستن بالگرد انجام دهیم.
در دفتر مشاورت، مطرح شد که امام دلشان میخواسته پیش شهدا باشند؛ اما در بهشت زهرا جایی برای این کار نبود و آنجا نزدیکترین فضا به بهشت زهرا بود.ادامه گزیده کتاب در محضر کلنل
مسئله اینجا بود که زمین نباید مال غیر میبود.
برای همین، تعدادی از زمینها اهدا و تعدادی هم خریداری شد.
روز تشییع، قرار بود تابوت را توی ماشین بگذارند که دیده نشود؛ اما ممکن نبود.
تصمیم بر این شد که چند بالگرد برای این کار فراهم شود تا پیکر با بالگرد منتقل شود.
سه بالگرد از آشیانه هماهنگ شد: در یکی از بالگردها آقای ناطق نوری، در یکی آقای رفسنجانی و در آخری احمدآقا و جنازۀ امام بودند.پیکر امام داخل یک تابوت معمولی بود.
همان زمانی که جنازه را از بیمارستان آوردند، دیدیم کفن پاره شده است.
آنجا آقای هاشمی گفتند بروید دانشکدۀ افسری و من هم میروم مجلس تا تصمیمگیری کنیم.
دو ساعتی با آقای مطلق و چند نفر دیگر در دانشکدۀ افسری بودیم که آقای هاشمی برگشتند و گفتند پیکر را مجدد ببرید جماران تا دوباره کفن کنند.
همین کار را کردیم و بعد برگشتیم بهشت زهرا؛ اما بازهم نشد مردم را کنترل کنیم.ممکن بود حادثۀ عظیمی رخ دهد.
مردم از بالگرد آویزان بودند و خیلی امکان داشت بالگرد سقوط کند.
برگشتیم جماران.
باز دو ساعت بعد با آقای ناطق نوری و هاشمی و بقیه جنازه را آوردیم و این بار توانستیم جمعیت را مهار کنیم.
بالاخره تدفین امام انجام شد… .روش خرید کتاب
برای خرید کتاب در محضر کلنل از فروشگاه آنلاین جریان کتاب، هم میتوانید بهصورت اینترنتی و آنلاین پرداخت را انجام دهید و هم بهصورت تلفنی. ارسال کتاب به سراسر کشور نیز انجام میشود.
0دیدگاه