«برنگرد» روایتی است از تلاش های سرویس های جاسوسی دنیا برای فروپاشی ایران از طریق نفوذ به نهادهای امنیتی کشور، فضای مجازی، چهره های شاخص و…
نویسنده با به تصویر کشیدن زندگی پر فراز و نشیب «حمید» یکی از مأمورین نخبه امنیتی سپاه که برای مقابله با دشمن، شب و روز نمی شناسد، به همبستگی و نقشه های مشترک دشمنان علیه ایران با استفاده از ظرفیت های مختلفی خصوصاً فضای مجازی اشاره می کند.
در خلال یکی از ماموریت های شناسایی اطلاعاتی در اغتشاشات سال ۸۸، خانمی انگلیسی تبار سر راه حمید قرار گرفته و دریچه های جدیدی را به روی او می گشاید. حضور «#لیزا» در ایران و آشنایی اش با حمید منجر به خلق معماهای پیچیده اطلاعاتی در داخل و خارج از کشور می شود.
دل پری داشت. میگفت یک فعال حقوق بشر بیشتر نبوده و سیستم امنیتی کشور به اشتباه در حقش جفا کرده است. جالب بود که من را سعید خطاب میکرد و این برایم خیلی دلچسب بود. خودم هم یادم نبود که اسم مستعار به او داده بودم. زمانی که سعید صدایم کرد، تازه یادم افتاد. بالاخره حدود ساعت چهار عصر بود که با هم خداحافظی کردیم و کلی از ارتباط مجددمان ابراز خوشحالی کردیم. آرام آرام آماده شدم که تعطیل کنم و به سمت خانه بروم.
وقتی رسیدم خانه، بعد از چاق سلامتی و گپ و گفتی کوتاه، زهرا رفت آشپزخانه، با پارچ آب و دوتا لیوان برگشت و گفت:حمید بیا کمک کن سفره رو بندازیم. از وقتی میای خونه یه سره سرت تو این گوشیه لعنتیه!
هنوز بعد از اینهمه سال زندگی، نیش زدنهای زهرا سر سوزنی کم نشده بود. دیگر کاملاً برایم عادی شده بود و به نیش و نوشهایش عادت کرده بودم.
0دیدگاه