کتاب مرد قورباغه ای به قلم فرخنده حق شنو داستان دختری است که معلوم نیست پدرش شهید شده است یا اسیر، مادرش بیمار و خودش در سن چهارده سالگی مجبور به چند شیفت کار کردن در بیمارستان و ادامه تحصیل میشود.
کتاب مرد قورباغه ای
آلما مرموز شده بود. تلفنی با کسی یا کسانی حرف می زد. تلفن که زنگ می خورد، هرجا که بود با عجله خود را می رساند و گوشی بر می داشت. یکبار که من گوشی را بر داشتم فوری آنرا از من گرفت و گفت:«با من کار دارن» و برای اینکه من صدایش ا نشنوم با تلفن به آشپزخانه رفت. از آن طرف خط صدای یک مرد می آد. آلما نمی خواست صحبت کند. گفت:«بعد زنگ میزنم.»
نمی داستم کی بود. چرا آلما آنطور دست پاچه می شد؟ فکر اینکه مبادا آلما به خاطر دست تنگی بخواهد ازدواج مند، مثل خوره افتاد به جانم. گوشی را که گذاشت، هول بود و نمی خواست درباره اینکه با چه کسی حرف زده است، چیزی بگوید. باور نمی کردم. مگر میشود؟! آن هم آلما!
0دیدگاه