خرید کتاب من میترا نیستم و مطالعه آن شما را با شخصیت و زندگی زیبای بانوی شهيد، زينب كمايی، آشنا میکند. این عزیز در سال 1361 و در چهاردهسالگی به دست مجاهدین کوردل ترور شد؛ چون یک دختر نوجوان انقلابی بود! با خرید این کتاب از شرح زندگی و ماجرای ترور او به دست منافقین آشنا میشوید.

مقایسه خرید کتاب من میترا نیستم با …
در روزگاری که خیلی از هزینههای جاری روزمره شامل تهیه تنقلات شده و بیشتر حالت سرگرمی داشته و از ارزش غذایی هم برخوردار نیستد، شاید تنها موردی که در سبد خانوادهها جای ندارد خرید کتاب و کتابخوانی است! شاید اگر یک بررسی سر انگشتی در این مورد داشته باشیم متوجه شویم خیلی از این خریدها اهمیت خاصی نداشته و به راحتی میتوانید با حذف آن در هزینههای زندگی خود صرفه جویی کنید. حال اگر موضوع این کتاب در رابطه با زندگی یک شهید ترور باشد خیلی ارزش بالاتری پیدا خواهد کرد مخصوصا اگر این شهید یک دختر جوان انقلابی باشد! کتاب من میترا نیستم با هزینه اندک ارزش افزوده زیادی برای شما به همراه خواهد داشت که البته بیشتر معنوی خواهد بود تا مادی!
کتاب من میترا نیستم از زبان ویراستار کتاب
من کسی هستم که این کتاب را ویرایش کرده است. برای ویرایش یک کتاب، دستکم دو یا سه بار یا حتی بیشتر، لازم است آن را بخوانی. من هم خواندم. راستش را بخواهید، از خودم خجالت کشیدم. چون شهید زینب کمایی با آن سن کمش بهقدری فهمیده و عاقل بوده که بهکل هویت خودش را هم تغییر داده است، چه برسد به نامش.
تصویر یک صفحه از دستخط این دختر نوجوان شهید را ببینید:
اینکه این بانوی شهید عزیز اصرار دارد به نگویند میترا. زینب خطابش کنند، از همین جهت است. البته یک دلیل امنیتی هم داشته است که وقتی کتاب را بخوانید متوجهش میشوید.
او یکی از افراد بسیار فعال در قبل از انقلاب بوده است و به دست منافقین ترور شده. نکتۀ جالتترش که حتماً حیرت شما را هم مثل من برمیانگیزد، این است که خانواده و دوستان او هم بعد از شهادتش متوجه شدهاند که زینب کمایی چه شخصیت مهم و اثرگذاری بوده!
به همۀ کتابخوانها، به کسانی که دوست دارند از اتفاقات قبل از انقلاب و شکلگیری انقلاب بیشتر بدانند، بهویژه به دخترخانمهای نوجوان پیشنهاد جدی میکنم که کتاب من میترا نیستم را حتماً بخرید و بخوانید.
زینب، دختری 14ساله بوده است که در شب اول فروردین سال 1361، وقتی از مسجد به خانه باز میگشته، ربوده میشود. خانواده و بهویژه مادرش سهشبانهروز بهدنبال او میگردند. بعد از سه روز از طرف منافقین جانی نشانی جنازۀ دخترش را به او میدهند. مادر زینب، گلدختر نازنینش را در حالی پیدا میکند که چادرش را دور گردنش پیچیده او را خفه کرده بودند.
قتل دختر نوجوان و معصوم چهاردهساله توسط منافقین جنایتکار
پیشینۀ کتاب من میترا نیستم به نقل از کتاب
۱- من میترا نیستم بازنویسیشدۀ همان کتاب راز درخت کاج، اثر همین نویسنده یعنی خانم رامهرمزی است.
خانم رامهرمزی در سال ۱۳۸۸ راز درخت کاج را با صلاحدید خودش کلیتر روانۀ بازار کرده بود.
بهگفتۀ خود ایشان در مقدمۀ کتاب، وقتی بعد از نگارش و چاپ کتاب مذکور چند بار بین خوانندگان کتاب قرار میگیرند و ابهامات خوانندهها دربارۀ کتاب را میشنوند، دوباره بعد از سالها به بررسی و پژوهش دربارۀ زندگی شهید زینب کمایی میپردازند. وقتی اطلاعاتشان کاملتر میشود، کتاب جدید را با نام من میترا نیستم قلم میزنند.
این فرایند، یکی از ویژگیهای برجستۀ کتاب است که نشان میدهد:
- خوانندههای کتاب برای نویسنده چقدر مهم بوده و هستند که برای پاسخگویی به سؤالاتشان به اینهمه مطالعه و بازبینی میپردازند؛
- برای کسب اطلاعات لازم هر منبعی را که فکر میکردهاند کمترین اطلاعات را ممکن است داشته باشد، پیگیری و پیدا و از آن، کسب اطلاعات میکردهاند.
از پیامهای مهمی که داستان و سرگذشت میترا کمایی یا همان شهید زینب کمایی در بر دارد، سختیها و مشکلات زن ایرانی در آن دوران است. این نکات را خانم رامهرمزی با ریزبینی و زیرکی از زبان مادر زینب بیان کردهاند.
وضعیت زندگی دخترکان دهۀ 50
شما در من میترا نیستم با خواندن دوران کودکی زینب در خوزستان، به تصویری از وضعیت زندگی در این شهر را قبل از دوران جنگ پی میبرید. همچنین، مطالعۀ سرگذشت و روحیات شاد دخترک سرزندۀ خوزستانی، میترا را بهخوبی درک میکنید.
خرید کتاب من میترا نیستم و مطالعه آن مخصوصا 40 صفحۀ آغازین آن، بهویژه برای دختران نوجوان بسیار جذاب است. آنها میتوانند زندگی و وضعیت روحی و فکری فعلی خودشان را با زینب مقایسه کنند و بسنجند.
ضمن اینکه لطفات متن و عمق جنایت منافقین هم بیشتر آشکار میشود که چطور با خوبی و زلالی یک دخترک مشکل داشته و تصمیم میگیرند او را به قتل برسانند!
مظلومبودن زنان ایرانی
اوج این مظلومیت را در این نکته از کتاب من میترا نیستم میتوانید ببینید که بعضی افراد جامعه، نه درکی از شهیدشدن یک دختر نوجوان داشتهاند و نه پذیرشی که آن را قبول کنند. این، یکی از رنجهای مادر بزرگوار شهید زینب کمایی بوده است. این تحجر، گاه تا جایی پیش میرفته که برخی بعد از شنیدن خبر شهادت زینب، با تعجب میپرسیدهاند که مگر شهیدِ دختر هم داریم؟!
خاصیت انسانسازی انقلاب و جنگ تحمیلی
دیدن آنهمه سختی و ناملایمت به خاطر داشتن عقیده و صرفاً به دلیل اینکه بخواهی آزاد و سالم زندگی کنی، از تو مظلوم و مستضعفی میسازد که روحت را ناخودآگاه به قدرتی بیانتها پیوند میزند. عزت نفس، غیرت فردی، دینی و اجتماعی، ارادۀ پولادین در اثر همین سختیها رخ مینماید. این نکات را در لابهلای جملات کتاب درک خواهید کرد.
مثلاً در داستان کتاب میخوانید که مادر زینب بعد از شهادت دخترش روحیهای مبارز و انتقامجو پیدا میکند، درحالیکه در زمان حیات زینب، یک مادر ساده و آرام بوده است.
او از شدت داغ و درد و غمی که بر دل دارد، به دنبال کسب سواد و دانش میرود و در آن سن! در پی افزایش مهارتهایش گام برمیدارد. عشق او به فرزند شهید و غیرت او به او اجازه نمیدهد مادری باشد که حتی نتواند وصیتنامۀ دختر شهیدش را بخواند!
الگودهی به دختران و مادران
شما با خرید کتاب من میترا نیستم با داستان زندگی شهید زینب کمایی آشنا میشوید که با همۀ اختصار و کوتاهیاش، برای دختران نوجوان الگویی بزرگ و زنده است و برای مادران، کلاس درسی ارزشمند. از طرفی، برای تمام خانوادههای ما شاخصی است تا ببینیم مهمترین نتیجۀ زندگیمان، یعنی عاقبت و حال فرزندمان چقدر به انسانهای محبوبی چون زینب کمایی نزدیک است یا چقدر از آن فاصله دارد.
داستان زندگی شهید زینب کمایی نیز مانند داستان زندگی بسیاری از شهدای عزیزمان چنان پرمایه و ارزشمند و اثرگذار است که در قالب یک مستند هم به فیلمی با عنوان فیلم مستند من میترا نیستم و در شبکههای مختلف اجتماعی و تارنماها نیز موجود است.
ما در همینجا به شما این نوید را هم میدهیم که علاوه بر خلاصۀ کتاب من میترا نیستم، نسخۀ الکترونیکی آن را نیز برای دانلود بهزودی تقدیم شما عزیزان کنیم.
خلاصه و معرفی کتاب من میترا نیستم
من میترا نیستم با 224 صفحه در قطع رقعی با کاغذی خاص که شبیه دفترهای سادۀ مشق است و حتی خطکشیهای دفتری هم دارد، دورنگ چاپ شده و جلوۀ ساده و صمیمانهای دارد.
در این کتاب بعد از مقدمه و روایتهایی از مادر زینب، دو خواهرش و مدیر مدرسهاش اتفاقات مختلف را از زبان راویان مختلف میخوانید و با فضای آن زمان، با روحیات و افکار زینب آشنا میشوید. فهرست این کتاب را ببینید:
روایت اول این کتاب را از زبان مادرش، کبری طالبنژاد، میخوانید:
بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد. میگفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچهها را به دل میکشیدم؛ اما وقتی به دنیا میآمدند، ساکت مینشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آنها اسم بگذارند.
…بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمیخواست میترا باشد. دوست داشت همهجوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و ارادۀ خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… .
زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. میخواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود… .
در بخش «نذر کرده»:
در کتاب من میترا نیستم سرگذشت مادر زینب از زمان تولد تا بعد از ازدواج و تولد و بچههایش را از زبان خودیش میخوانید. مثلاً میگوید:
چهارده سال و نیم داشتم که مستأجر خانۀ مادرم جعفر را معرفی کرد. او به خواستگاریام آمد و دل پدر و مادرم را به دست آورد. آن زمان، سن قانونی برای ازدواج، پانزده سال بود. جعفر شش ماه منتظر ماند تا من به سن قانونی رسیدم و توانستیم عقد کنیم. خدا وکیلی تا روز عقد، نه جعفر را دیده بودم و نه میشناختمش! …نشستن دختر در مجلس خواستگاری عیب و عار بود. زمان ما عروسیها اینطوری بود… .
هروقت حامله میشدم، برای زایمان به خانۀ مادرم در احمدآباد میرفتم. آنجا زایشگاه بچههایم بود. یک قابلۀ خانگی به نام جیران میآمد و بچه را به دنیا میآورد… .
در بخش فرزند ششم:
…مادرم اسم میترا را برای دخترم انتخاب کرد؛ اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم میگفت: «مادربزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی، چی جواب میدی؟ من دوست دارم اسمم زینب باشه. من میخوام مثل حضرت زینب باشم.»
…زینب از بچگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. مثل خودم زیاد خواب میدید. همۀ مردم خواب میبینند؛ اما خواب در زندگی من و زینب نقش عجیبی داشت. انگار به جایی وصل بودیم. زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و خوابیدن باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه میگفتم از هفت تا بچۀ جعفر، زینب سهم من است… .
چهار یا پنج سالش بود که اولین خواب عجیب زندگیاش را دید. از همان موقع فهمیدم که زینب مثل خودم اهل دل است. خواب دید که همۀ ستارهها در آسمان به یک ستاره تعظیم میکنند. وقتی از خواب بیدار شد، به من گفت: «مامان، من فهمیدم اون ستارۀ پرنور که همه بهش تعظیم میکردن کی بود.» با تعجب پرسیدم کی بود… .
ما علاوه بر پیشنهاد خرید کتاب من میترا نیستم پیشنهادهای جذاب دیگری هم برا شما داریم که عبارتند از:
پیشنهاد 1: کتاب سه دقیقه در قیامت .
پیشنهاد 2: کتاب حسین پسر غلامحسین .
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.