از نظر او، هیچ تفاوتی نبود میان نیروهای سوری و ایرانی. میگفت: «ما همه برادریم و برای هدف مشترک میجنگیم.» معتقد بود باید امکانات بین تمام نیروها به طور مساوی تقسیم شود و فرقی نباشد بین رزمندگان سوری و عراقی با رزمندهٔ ایرانی.
شده بود فرماندهٔ تخریب استان حَما. مربی تخریب نیروهای سوری هم بود. فرمانده شدنش او را جدا نکرد از معلمی. با جدّیت تمام آموزش میداد به نیروها و آمادهشان میکرد برای حضور در میدان جنگ. فرمانده شدنش باعث شد بیشتر رسیدگی کند به نیروهایش. در اولین اقدام، درخواست اتاقی تمیز و مرتب کرد برای محل استراحت نیروهای سوری که عمدتاً هم سرباز بودند. اصرار داشت اتاق در شأن سربازان باشد. علیرضا تمام نیروهایش را دوست داشت، مثل برادرانش. فرقی نمیکرد سوری باشند یا ایرانی.
کتاب من میمانم تو برگرد مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم علیرضا قبادی با نام جهادی سلیمان، فرمانده تخریب محور مقاومت در شهر حمای سوریه است.
دربارۀ شهید قبادی
شهید قبادی در پنجم اردیبهشتماه 1367 متولد و در کرج ساکن شد. او چندی پیش داوطلبانه به سوریه رفت و در ۲۶اردیبشهت1396 در همین راه به دست تروریستهای تکفیری در حومه دمشق شهید شد.
این فرمانده مدافع حرم یک مستشار نظامی بود که وظیفۀ آموزش تخریب به بخشی از نیروهای ارتش سوریه را بر عهده داشت که شهادت او تاثیر عمیقی بر سربازان و افسران سوری گذاشت.
دربارۀ کتاب من میمانم تو برگرد
این کتاب شش فصل دارد که شامل ۱۱۹ خاطره است و محمدحسن و صادق عباسی ولدی در قالب نیمنگاهی به زندگی قبادی آن را به رشتۀ تحریر درآوردهاند.
در اینجا با استفاده از بخشی از متن کتاب به معرفی بیشتر شهید قبادی میپردازیم.
قهرمان داستان من میمانم تو برگرد، مستشار نظامی بود که هرآنچه آموخته و در میدان تجربه کرده بود، به نیروهای ارتش سوریه آموزش میداد. علاوه بر این، او رزمندهای ورزیده و داوطلب میدانهای خطر هم بود. این مستشار بیادعا با منشِ آسمانی خود، کاری کرده بود که نیروهای جوان سوری و حتی خانوادههای آنها عاشقش شده بودند. علیرضا بر قلب و جان نیروهایش حکومت میکرد تا جایی که آنها تاب دوری فرمانده را نداشتند. مادر یکی از شهدای جوان سوری که علیرضا فرمانده او بوده، میگفت: «وقتی از شهادت علیرضا باخبر شدم، همان اندازه حالم خراب شد که خبر شهادت پسرم را شنیدم.»
نمیخواهم در وصف علیرضا از کلمات و جملات تکراری و کلیشهای استفاده کنم؛ اما نمیدانم اخلاص، عشق، ایثار، محبت، فداکاری، ایمان، اعتقاد، به فکر دیگران بودن، شجاعت و شهامت علیرضا را چگونه توصیف کنم. بهتر است من حرفی نزنم. خاطراتی که در این کتاب آمده، بهترین راوی این ویژگیها هستند.
زندگی اجتماعی شهید قبادی
آدمهای خوب، خیر و برگت دارند، هم وقتی زندهاند، هم وقتی از دنیا میروند. زندگی شهید قبادی پر بود از خیر و برکت. وقتی هم که از میان ما رفت، نشانههای این آثار اری ماند. روز امتحانات آخر ترم بود. بعد از شهادت علیرضا، من مراقب بود.م توی یکی از کلاسها دستهگل گذاشته بودند روی صندلی شهید قبادی. آن روز در آن کلاس فضای عجیبی بود. انگار علیرضا بیشتر از همه مراقب بچهها بود. هیچکس فکر تقلب نبود. من اسم اینها را گذاشتهام نشانه. نشانههایی از اوج کمال و انسانیت شهید.
در این کتاب در فصلهای دیگر ابعاد دیگری از زندگی و شخصیت شهید قبادی را میخوانید: شخصیت او در خانواده، شهید قبادی در دانشگاه، وجهۀ او در سپاه، شهید قبادی و سوریه، شهادت شهید قبادی.
در فصل ششم این کتاب نیز عکسهای زیبا و مختلفی از شهید قبادی در موقعیتهای مختلف چاپ شده است که هر عکس گویای مطالب بسیار زیادی از جنبههای مختلف زندگی این شهید بزرگوار است.
این کتاب را نیز در جریان کتاب بخوانید: کتاب آمبولانس پنجضلعی
0دیدگاه