ریچارد باخ، کتاب جاناتان مرغ دریاییرا در سال 1970 نوشت؛ داستان مرغی دریایی که نمیخواهد مثل بقیۀ مرغان دریایی زندگی کند. او میخواهد تندتر و بالاتر پرواز کند… .
همنوعانش تغییر را دوست ندارند و او را از جمع خود میرانند. اما به راستی، جاناتان تنها مانده است یا مرغانی که او را راندند؟
خلاصه و چکیدهای از کتاب جاناتان مرغ دریایی
یک روز مادرش پرسید: «چرا جان؟ چرا؟ چرا اینقدر برایت سخت است که مثل بقیه باشی؟ چرا پرواز در ارتفاع پایین را به پلیکانها و آلباتروسها نمیسپاری؟ چرا غذا نمیخوری؟ جان، از تو تنها پر و استخوان مانده!»
– مادر، برایم مهم نیست که پر و استخوان شده باشم. فقط دوست دارم بدانم چه کارهایی را میتوانم در هوا انجام بدهم و چه کارهایی را نمیتوانم. فقط همین. فقط میخواهم بدانم.
پدر با مهربانی گفت: «ببین جاناتان، زمستان نزدیک است. قایقها کم میشوند و ماهیها به عمق آب میروند. اگر قرار است چیزی یاد بگیری، دربارۀ غذا و راههای به دست آوردن آن یاد بگیر. بدان که پرواز بسیار خوب است؛ اما فراموش نکن پرواز برای سیر کردن شکم است.»
جاناتان مطیعانه حرفهای پدر را تأیید کرد و چند روزی سعی کرد رفتارش مثل مرغان دیگر باشد. واقعاً تلاش کرد و همانطور که در اطراف اسکله و قایقهای ماهیگیری به طرف تکههای نان و ماهی شیرجه میزد، به جیغ و داد و جدال با دیگر مرغان پرداخت؛ اما فایدهای نداشت… .
همانطور که خواندید، روحیۀ جاناتان شبیه نواجوانها و جوانهای پرشوری است که بیتاب و بیقرارند و شور پیشرفت رهایشان نمیکند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.