خلاصه کتاب پایان های ضروری

۱۳ دی, ۱۴۰۲
بدون دیدگاه
8 دقیقه زمان مطالعه

خلاصه کتاب پایان های ضروری مقاله‌ای است که به شما کمک می‌کند محتوای کتاب نویسندۀ معروف، هنری کلاود با نام پایان های ضروری را یکجا مرور کنید. شما می‌توانید در این مطلب، خلاصه تمام فصل‌های کتاب را مطالعه کنید.

خلاصه کتاب پایان های ضروری فصل اول: پایان دادن

همین ابتدای کار، لحظاتی که دیگر میلی به ادامه دادن یک رابطه عاطفی، دوستانه، شغلی یا یک فعالیت نداشته‌اید را تصور کنید. در آن لحظات چه موانع درونی‌ای در ذهن‌تان وجود داشتند؟ احتمالاً گزاره‌های زیر برایتان آشنا باشند:

  • بعدش چه می‌شود؟
  • اگر از دستم ناراحت شوند چه؟
  • تحمل این شکست را ندارم.

ترس از امور ناشناخته، ترس از رنجش دیگران و ترس از ناراحتی‌های احتمالی، همواره ما را به ادامه دادن سوق می‌دهند و ما را تحت فشار روانیِ زیادی قرار می‌دهند. برای پایان دادن حتی لازم است بدانیم که باید از چه کلماتی در اعلام آن به دیگران استفاده کنیم.

ما عادت کرده‌ایم که تا وقتی اوضاع زیاد بحرانی نشده است، سر پست خود باقی بمانیم؛ اما آیا با خودتان فکر کرده‌اید که اگر پیش از بحرانی‌شدنِ اوضاع از آن کار یا رابطه بیرون می‌آمدید، یعنی درست همان زمانی که احساس ناخوشایندی داشتید، آسیب کمتری می‌دیدید؟ و مهم‌تر آنکه زمان کمتری را از دست می‌دادید؟

این وضعیت در شکل‌های کوچک و بزرگ صدق می‌کند؛ برای مثال: بحران اقتصادی جهانی ۲۰۰۸، بسیاری از شرکت‌های بزرگ را مجبور کرد تا بازسازی‌های مهم و دشواری را عملی کنند. این بحران باعث شد مشکلاتی که تا آن زمان همه از آن‌ها چشم پوشیده‌ بودند، برجسته شوند و مدیران را به تصمیم‌گیری‌های بزرگ وادار کنند. مدیران به یکدیگر می‌گفتند: «چرا زودتر اقدام نکردی؟»

بله. سؤالِ کلیدی همین است: چرا زودتر جلوی ضرر را نمی‌گیریم؟
باید بپذیریم که پایان دادن به معنای تمام شدن نیست؛ بلکه یک تغییر است. هر حرکتی در زندگی به معنای تغییر است. اگر نتوانید پایان دهید، درجا خواهید زد.

به افراد سی‌چهل‌ساله‌ای نگاه کنید که هنوز با والدین خود زندگی می‌کنند؛ آن‌ها نمی‌توانند به نقش خود در جایگاه فرزند پایان دهند و نقش مستقلی بیابند؛ چراکه نقش فرزند همواره تحت حمایت والدین است و احساس امنیت فراوانی به همراه دارد.
آیا حاضرید برای به دست آوردنِ بیشتر، تنها دارایی خود، یعنی احساس امنیت را به خطر بیندازید؟ پاسخِ این سؤال، زندگی شما را تعیین می‌کند.

در حیطۀ کاری نیز افراد اغلب به امنیت شغلی خود وابسته هستند. معمولاً انجام دادنِ کارهایی که دوست داریم، در ابتدا فاقد هرگونه امنیت شغلی هستند.
در اینجا دو انتخاب وجود دارد:

  • دشواری این موضوع را بپذیریم و مسیر خود را بسازیم؛
  • یا آنکه همچنان در شغلی باقی بمانیم که مناسب ما نیست اما امنیت مالی و حقوقی دارد.

فراموش نکنید که ما انسان‌ها در زندگی امروز، به هزاران دلیل اجتماعی و اقتصادی، بیش از همیشه در معرض امور تحمیلی قرار داریم؛ اموری که انتخاب خودِ ما نیستند و درست به همین دلیل نمی‌توانیم در آن‌ها پیش برویم؛
اما با آموزش و تمرین الگوهای صحیح پایان دادن و کناره گرفتن، می‌توانیم کم‌کم بر موقعیت‌های ناخواسته غلبه کنیم.

هدف ما این است که پایان دادن به اتفاقات و روابط را وارد فرهنگ حرفه‌ای خود کنیم. اگر مدیر یک مجموعه هستید، باید طوری مجموعۀ خود را اداره کنید که پایان دادن، امری پذیرفتنی باشد و غیرمنتظره تلقی نگردد. این کار در بلندمدت کیفیت امور را بالا می‌برد و باعث می‌شود افرادی که در مجموعه‌تان می‌مانند، کسانی باشند که واقعاً به کارشان علاقه دارند.

در حیطۀ زندگیِ شخصی نیز اگر بتوانیم پایان دادن را جزوی از فرهنگ خود کنیم، آنگاه اطمینان خواهیم داشت که تمام روابطمان صادقانه و از روی میل و علاقه هستند. در غیر این صورت، مجبور خواهیم بود با کسانی دوستانه رفتار کنیم که آزارمان می‌دهند یا به هر دلیلی باعث رنجش، پسرفت و ضعیف‌شدن ما می‌شوند. این ارتباط، کاملاً دوسویه است.

خلاصه کتاب پایان های ضروری فصل دوم: هرس کردن

حتماً همه ما از دیدن یک بوته گل رز زیبا و شاداب به وجد می‌آییم، اما کمتر کسی به فرایندی که یک باغبان برای پرورش آن بوته طی می‌کند توجه دارد؛ یکی از اصول مهم باغبانی نیز بر پایه پایان دادن و حذف کردن است. درباره عمل «هرس کردن» صحبت می‌کنیم؛ هرس کردن نوعی پایان دادنِ حساب‌شده است. یک باغبان مجرب، آگاهانه سه نوع از شاخه‌ها را در باغچه خود قطع می‌کند و به رشد آن‌ها پایان می‌دهد.

این سه نوع شاخه بدین ترتیب‌اند:

  1. جوانه‌ها و شاخه‌هایی که بهترین نیستند؛
  2. شاخه‌های بیماری که خوب رشد نخواهند کرد؛
  3. شاخه‌های خشک و مرده‌ای که فضا را اشغال می‌کنند و مانع رشد و سلامت گیاه می‌شوند.

بر اساس این سه نوع شاخه می‌توانیم سه نوع ضرورت برای پایان دادن در نظر بگیریم:

پایان ضروری اول

بوته گل رز و اغلب بوته‌ها بیش از آنچه بتوانند نگه دارند، غنچه می‌دهند. این درحالی است که عمر بوته و نیز منابع تغذیه آن محدود است و نمی‌تواند تمام غنچه‌ها را پوشش دهد. بنابراین، باغبان به‌طور مداوم تمام غنچه‌ها را وارسی می‌کند تا بتواند بهترین غنچه‌ها را تشخیص دهد و مابقی را به نفع آن‌ها قطع کند. او می‌داند که اگر این کار را نکند غنچه‌هایی که ظرفیت رشد خوبی دارند به دلیل کمبود منابع غذایی و فضای کافی تلف خواهند شد.
بدون پایان دادن به رشد غنچه‌های ضعیف، نمی‌توانید بهترین گل‌ها را پرورش دهید. این شکل نخست پایان ضروری است.

پایان ضروری دوم

گاهی برخی شاخه‌ها به دلیل آفات و بیماری، نمی‌توانند به طور کامل رشد کنند. در این وضعیت، باغبان مدتی آن‌ها را تحت‌نظر می‌گیرد، کود و داروهای موردنیاز را به آن تزریق می‌کند و از آن مراقبت می‌کند تا سلامت خود را بازیابد. اما ممکن است پس از مدتی، گیاه علی‌رغم آبیاری و کوددهی مناسب سلامت خود را باز بدست نیاورد.

در این صورت، باغبان می‌داند که باید آن شاخه را قطع کند تا منابع و انرژی بوته به طور کامل در اختیار شاخه‌های سالم قرار بگیرد. پس دومین شکل ضروری پایان دادن از ما می‌خواهد در مسائلی که امکان ترمیم و بهبود وجود دارد، تلاش کافی را انجام دهیم، آنگاه اگر نتیجه نگرفتیم از آن صرف‌نظر کنیم.

پایان ضروری سوم

دسته سوم شاخه‌هایی که باید هرس شوند، شاخه‌های پوسیده و مرده‌ای هستند که فضا را اشغال می‌کنند. اگر شاخه‌های کهنه را قطع نکنیم، شاخه‌های نو و جوان فضایی برای رشد و شکوفایی نخواهند داشت.
شاخه‌های پوسیده باعث می‌شوند مسیر رشد شاخۀ نو، خم، پیچ‌درپیچ و درنتیجه دشوارتر شود و حتی شکل صحیح رشد آن تحت‌تأثیر قرار بگیرد. پس برای فراهم کردن فضای خالی و لازم، باید شاخه‌های مانع و مزاحم را از میان برداشت. این همان شکل سوم پایان است که ضرورت آن باید همواره درک شود.

هرس کردن به گیاهان این امکان را می‌دهد که ظرفیت رشد خود را به کمال برسانند. بدون هرس کردن، آن‌ها رشد متوسطی خواهند داشت. کار و زندگی ما نیز همچون پرورش یک باغچه است؛ پایان دادن‌های به موقع باعث می‌شود به کمال رشد خود برسیم. وگرنه رشد متوسط و حتی پایین‌تری خواهیم داشت و به شکوفایی نخواهیم رسید.
افراد موفق کسانی هستند که به‌طور مرتب زندگی‌، روابط و کارشان را بر سه اساس هرس می‌کنند:

  1. اگر اقدامی منابع توان و انرژی آن‌ها را تحلیل می‌برد، به آن اقدام پایان می‌دهند؛
  2. اگر تلاشی ناسالم باشد و به سرانجام نرسد، آن را کنار می‌گذارند.
  3. اگر برایشان روشن شود که موضوع یا موقعیتی مرده و ارزش آن از دست رفته، دربرابر پذیرش آن مقاومت نمی‌کنند.

این فرمول دقیقاً به همان دلایلی که هرس کردن باغچه ضروری است، ضرورت دارد. ما زندگی خود را براساس منابع محدودی می‌گذرانیم: وقت، انرژی، توانمندی‌ها و پول.

هرآنچه که از وقت و انرژی و توانمندی و پول در اختیار داریم محدود است. بنابراین، همواره باید وضعیت فعلی خود را نسبت به منابعی که داریم بسنجیم؛ اگر فکر می‌کنید با منابعی که دارید می‌توانید زندگی، رابطه و شغل بهتری داشته باشید معطل نکنید. باید دست به کار شوید و هرس کنید تا وضعیت جدید و کمال‌یافته‌تری بسازید. اگر در این سنجش، نسبت به منابعی که دارید در وضعیت میانه‌ای قرار بگیرید، جای امیدواری است که تاکنون باغچه‌‌تان از شاخه‌های هرز مملو نشده است.

احتمالاً اگر باغبان احساساتی‌ای باشید، هربار که شاخه‌ای را قطع می‌کنید دچار غم و اندوه شوید. در مورد پایان های ضروری زندگی نیز چنین احتمالی بسیار بالاست. پس چاره چیست؟

به خواندن خلاصه کتاب پایان های ضروری ادامه دهید تا برایتان بگوییم. یکی از راه‌های تعدیل آشفتگی‌های ناشی از پایان دادن، شناخت بیشتر خود است. روانکاوی همیشه به ما کمک می‌کند. درواقع تمام افراد پس از اندکی بررسی متوجه می‌شوند که ایده هرس کردن در زندگی کاملاً منطقی و عقلانی است. اما آنچه آن‌ها را به سختی می‌اندازد این است که به لحاظ احساسی نمی‌توانند با این ایده کنار بیایند.

اگر شما نیز چنین وضعیتی دارید، بهتر است با خود روراست باشید:

  • تصورتان از آینده چیست؟
  • چقدر ظرفیت دارید؟
  • چگونه می‌توانید ظرفیت پذیرش واقعیت را در خود تقویت کنید؟
  • مقاومت‌ها و تعارضات درونیتان کدام‌اند؟

تصور کنید مدیر یک مجموعه هستید و براساس بررسی‌هایی که به عمل آورده‌اید مطمئن شده‌اید که چند نفر از کارکنان شما مناسب پست خود نیستند. شما می‌دانید که اگر آن‌ها را به سراغ مسئولیت دیگری بفرستید و افراد مناسب را جایگزین‌شان کنید، وضعیت مجموعه رشد خوبی خواهد داشت و از رکود فعلی خارج خواهد شد. این را منطق روشن می‌کند. اما به لحاظ احساسی، برای هر مدیری و هر سرپرستی دشوار است که تبعات برکنار کردن نیروهایش را بپذیرد. اینکه آن کارمند، آدم بسیار خوب و وظیفه‌شناسی است مانع از آن می‌شود که بتوانید به راحتی به او بگویید به قدر کافی برای آن جایگاه مناسب نیست.

شاید بهتر باشد از زاویۀ دیگری نگاه کنید. مفهوم مثبت و منفی را یک بار دیگر برای خود تعریف کنید. آیا دردی که دندان‌پزشک بر دندان ما وارد می‌کند، منفی است؟

باید میان درد کشیدن و آسیب دیدن تمایز قائل باشیم؛ درد و ناراحتی طبیعی است و تحمل آن به مسیر رشد ما کمک می‌کند. اما آسیب، حاصل سرکوب کردن مسائلی است که باید حل می‌شدند.
کار مثبت لزوماً و همیشه منجر به احساس خوب نمی‌شود. گاهی با آگاه کردن اطرافیانمان از واقعیت، هرچند که تلخ باشد، کار مثبتی در حق او انجام داده‌ایم.

یکی از نکات مهم هرس کردن این است که از خود بپرسید: «یک بوته گل رز باید چگونه باشد؟» یعنی باید بدانید که برای رسیدن به چه استانداردی هرس می‌کنید. ما باید تصویر روشنی از ایدئال‌های خود در زندگی داشته باشیم. هرس کردن صحیح، عملیست که با تمرکز، رسالت روشن، هدف، ساختار و اجرای راهبردی توأم باشد. درحقیقت هرس کردن صرفاً حذف یک‌ سری زوائد نیست، بلکه باید جهت‌دار و روبه‌جلو باشد.

جهان‌بینی چهارفصل

هرس کردن به مثابه پایان دادن به هرآنچه مانع، مزاحم و اشتباه است را می‌توان در زمینه‌های کوچک شروع و تمرین کرد. برای مثال، اگر در محل کارتان جلسات هفتگی‌ای تشکیل می‌شود که از نظر شما چندان کاربردی و مفید نیستند، بلکه برعکس، باعث اتلاف وقت و انرژی می‌شوند، شرکت در این جلسات را معلق کنید.

نظرتان را به مسئول مربوطه اعلام کنید، دلایل و سپس راهکارهایتان را نیز برای بهبود وضعیت بیان کنید. در اینجا شما بخشی از زندگی شغلی خود را هرس می‌کنید و می‌توانید با کمک دیگران تشخیص دهید که شاخه‌های خشک و مرده کدامند، چه شاخه‌هایی بیمار هستند و چه شاخه‌هایی ظرفیت رشد ندارند و باید قطع شوند.

این واکاوی را درخصوص زندگی مشترک خود، یا روابط عاطفیتان نیز به کار بندید.شاخه‌های مزاحم و پوسیده و بیماری که نمی‌گذارند رابطه شما به سرحد کمال و رضایت برسد کدامند؟ اگر رابطه‌تان را دوست دارید اما مشکلات تکرارشونده‌ای مدام منابع و انرژی هردو طرف را هدر می‌دهند، وقتش رسیده است تا برخی از رفتارهای هرز را هرس کنید.

در این خلاصه کتاب پایان های ضروری سه اصل را مرور می‌کنیم که اصول اساسی پذیرشِ پایان دادن به‌عنوان عمل طبیعی هستند:

اصل اول: وجود چرخه‌ها و فصول مختلف را در زندگی بپذیرید

هیچ‌چیز تا ابد دوام نمی‌آورد. همانطور که طبیعت فصلی برای رویش و آغاز و فصلی برای خزان و پایان شکوفایی‌ها دارد. زندگی ما نیز مستثنا از چرخه طبیعت نیست. همان‌طور که در پایان هر سال، پیش از تحویل سال جدید، به کارهای خود در یک سال گذشته فکر و با خود حساب و کتاب‌ می‌کنیم تا در سال جدید شروعی تازه برای طی کردن ماه‌ها و روزها داشته باشیم، در طول زندگی نیز همواره بهار، تابستان، پاییز و زمستان در گردش هستند.

طبیعی است که پس از جمع‌آوری دانه‌های بسیار و آبیاری آن‌ها در شغل جدید و برداشت محصول در تابستان و پاییز، به زمستان برسید. یعنی زمانی که باید تجهیزات و امکانات مادی خود را دوباره بسنجید، بدهی‌هایتان را پرداخت کنید و برای یک پروژه جدید برنامه‌ریزی کنید.

اگر چرخه فصلی زندگی را جدی نگیرید، نه تنها در زمستان، که در تابستان هم ممکن است به مشکل بربخورید. چگونه؟
تابستان را فصلی از کسب‌وکار خود تصور کنید که حسابی رونق پیدا کرده است. در اینجا میوه‌های درختان کامل رسیده‌اند و روی شاخه سنگینی می‌کنند. کسی که به محصولات و رونق خود مغرور شود و آنجا را نقطه پایان خود ببیند، نمی‌تواند میوه‌ها را بچیند و از آن‌ها منفعت‌زایی کند. این همانجایی است که باید به ضرورت پایان دادن به عنوان یک عمل مثبت آگاه باشید.

این چرخه فصلی را در خصوص روابط خود نیز جدی بگیرید؛ اگر ازدواج کرده‌اید باید آگاه باشید که همیشه بهار نخواهد بود. باید از فصل بذرافشانی عبور کنید، مراقبت‌های لازم تابستانی را انجام دهید و اجازه دهید آن مرحله نیز پایان پذیرد تا وارد پاییز و زمستان و برداشت محصول رابطه‌تان شوید.

در پایان این خلاصه کتاب پایان های ضروری چند سؤال وجود دارد که باید از خود بپرسید:

  • آیا پایان دادن را بخشی طبیعی از زندگی می‌دانم؟
  • آیا مرتب از خودم می‌پرسم که در چه فصلی به سر می‌برم؟
  • آیا در مقابل پایان دادن که برای تغییرفصل ضروری است، مقاومت می‌کنم؟
  • آیا هنوز به ارتباط، فعالیت یا موضوعی که مربوط به فصل گذشته زندگی‌ام است چسبیده‌ام؟

اصل دوم: بر درخت زندگی شاخ و برگ زیاده می‌روید

گاهی تعداد ارتباطات بیش از آن است که بتوانید به آن غنا ببخشید، میزان فعالیت‌ها طوریست که نمی‌توانید هر یک را به نحو احسن انجام دهید، خطوط تولید کارخانه‌تان فراتر از آن است که بتوانید روی کیفیت هر یک تمرکز کنید. داشته‌ها بیش از آن است که بتوانید در انبار نگه دارید. در این مواقع، هرس کردن همان خانه‌تکانی است.

زمانی که بیل گیتس فیس‌بوک را رها کرد، درباره دلیل این کار به خبرگزاری سایت ام.اس.ان گفته بود: «دردسر این کار بیش از اندازه بود، بنابراین آن را کنار گذاشتم.»

برای فردی که سروکارش با اعداد و ارقام بزرگ است و گذشته از این، همه از علاقه او به فیس‌بوک باخبرند، رها کردن آن، حتماً باید مزیت بزرگ‌تری در پی داشته باشد. این مزیت برای بیل گیتس همان حذف شاخ و برگ اضافی و بهینه کردن زمان و انرژی‌اش بود.

شاید با خود بگویید از آنجایی که اغلب افراد موفق، ارتباطات زیادی دارند، پس شما هم نیازی به هرس کردن روابط‌تان ندارید و می‌توانید دامنه آن را برای آینده گسترش دهید. بله، روابط اجتماعی مهم هستند، اما حتی کسانی که روابط زیادی دارند، روابط‌شان هرس شده است. آن‌ها از بسیاری از روابط امتناع می‌کنند تا روابط موردنظرشان را بسازند.

بنابراین، اگر این اصل را به یاد داشته باشید که بر درخت زندگی‌تان شاخ‌وبرگ‌هایی اضافی‌تر از آنچه که بتوانید به آن‌ها رسیدگی کنید می‌روید، پایان دادن به بسیاری از کارها و مسائل برایتان راحت‌تر خواهد بود.

اصل سوم: وجود بیماری‌های علاج‌ناپذیر و شرارت را بپذیرید

اگر واقعاً بپذیرید که برخی از افرادی که با آن‌ها ارتباط دارید تغییر نخواهند کرد، اگر بپذیرید که استاندارهای محل کارتان طبق خواسته شما ارتقاء پیدا نخواهد کرد، اگر بپذیرید که نمی‌توانید در یک رشته خاص پیشرفت کنید، آن وقت پایان دادن به تمام این امور برایتان ساده‌تر خواهد بود. گاه خوش‌بینی بیش از اندازه باعث می‌شود از پایان دادن صرف‌نظر کنیم، به خودمان و دیگران بیش از آنچه که لازم است فرصت می‌دهیم و همین باعث فرسایشی شدن امور می‌شود.
بر همین اساس، یکی از ویژگی‌های افراد موفق این است که با شکست آشنا هستند؛ آن‌ها اسب مرده را شلاق نمی‌زنند، یا بدتر؛ بر اسب لنگ سوار نمی‌شوند. آن‌ها شکست را می‌پذیرند و بارها پایان می‌دهند و آغاز می‌کنند.

درد هدف‌دار و درد بی‌هدف

در خلاصه کتاب‌‍های قبلی دربارۀ دردی که مثبت است و تحمل آن باعث رشد می‌شود دانستیم. در اینجا می‌خواهیم درد و رنجی را بشناسیم که ناهنجار است و پایان دادن به آن ضرورت دارد. تفاوت این دو درد و رنج در هدف‌دار یا بی‌هدف بودن آن‌هاست.

باید بدانیم که هرگاه درد و رنجی را پیوسته تحمل می‌کنیم، اما هیچ تغییری در وضعیت ایجاد نمی‌شود، چند اتفاق زیرپوستی در حال رخ دادن است:

نخست آنکه ممکن است با درد و رنج خو گرفته باشیم؛ طوری که آن را امری طبیعی تلقی می‌کنیم. اما درواقع درد علامت و هشداری است برای پایان دادن به منبع و علت آن. درد همواره باید ما را وادار به کاری کند. درست مثل وقتی که دندانمان درد می‌کند و برای معالجه به پزشک مراجعه می‌کنیم. اما بعضی افراد به قدری درد را تحمل می‌کنند که برایشان عادی می‌شود، آن‌ها متوجه آسیب این موضوع در طولانی‌مدت نیستند.

در مواردی که عامل درد و رنج ما یک عامل بیرونی و خارج از کنترل خودمان است نیز باز هم این ما هستیم که باید به آن وضعیت سروسامان دهیم. اما اغلب موانع درونی، مانع از پایان دادن به موانع بیرونی می‌شوند؛‌ بنابراین حتی اگر می‌خواهید به یک شرایط اجتماعی ناخوشایند پایان دهید، باید از درون خود شروع کنید. باید باور کنید که آن شرایط را نمی‌خواهید و می‌توانید از آن بیرون بروید. به عبارت دیگر، هرچند که نمی‌توانیم شرایط بیرونی را کنترل کنیم، اما می‌توانیم پاسخ خود به آن شرایط را مدیریت کنیم.

درواقع، همه‌چیز به نقشه‌های ذهنی ما برمی‌گردد؛ مارتین سِلیگمن از سندرمی به نام «درماندگیِ آموخته‌شده» نام می‌برد؛ سندرمی که در آن، فرد با شرایط ناگوار موجود سازگار می‌شود، چون فکر می‌کند هیچ ‌کاری نمی‌تواند برای تغییر شرایطی که خارج از حیطه کنترل اوست انجام دهد.

در نقطه مقابل درماندگیِ آموخته‌شده، افرادی قرار دارند که در شرایط ناگوار هم می‌توانند تمام تمرکز خود را بر کارهایی که در توانشان است بگذارند و از این راه، ذره‌ذره به شرایط ناگوار موجود پایان دهند و شرایط جدیدی وضع کنند.
بدین‌ترتیب، یکی از تمرین‌های اصلی پایان دادن، این است که احساس عدم کنترل بر شرایط را در خود از بین ببرید. در قدم اول، نقشه‌های ذهنی‌ای که شما را از پایان دادن به شرایط نامطلوب باز می‌دارند شناسایی کنید و سعی کنید الگوهای جدیدی برای ذهن خود بسازید. در این مسیر، از تجاربی که پیش‌تر با پایان دادن به یک چیز کسب کرده‌اید نیز استفاده کنید. تجارب منفی‌تان را آنالیز کرده و تجارب مثبت را تکرار کنید.

به طور کلی پنج نقشه ذهنی عمده وجود دارد که ما را از پایان دادن باز می‌دارد:

  1. آستانه تحمل درد بسیار بالا که یک ویژگی ناسالم است؛
  2. به دوش کشیدن مسئولیت اشتباهات و ناتوانی‌های دیگران؛
  3. اعتقاد به اینکه پایان دادن یعنی شکست؛
  4. درک نادرست از وفاداری؛
  5. دلسوزی و عذاب وجدان بی‌مورد نسبت به افرادی که در یک پایان شریک هستند.

منظور ما آن ناامیدی‌ای است که برخواسته از آگاهی و واقع‌بینی باشد؛ آگاهی از بیهوده بودن تلاش و غیرممکن بودن نتیجه دلخواه در یک زمینه یا رابطه، ما را به لحظه هرس کردن می‌رساند.

هیچ‌چیز مانند قدرت واقعیت نمی‌تواند ما را نسبت به پایان دادن ترغیب کند. پس به هیچ‌عنوان خود را فریب ندهید.

هرگاه انرژی لازم برای پایان دادن و آغازی نو را نداشتید به این فکر کنید که این مسیر به مقصد دلخواه شما نخواهد رسید. آیا می‌خواهید همیشه یک مسافر خسته و در راه باقی بمانید؟ بگذارید این‌طور بگوییم: به‌موقع ناامید شدن، خود منجر به حفظ امیدواریِ «واقعی» می‌شود. تأکید بر کلمه «واقعی» از این روست که برخی امیدواری‌ها هیچ برخوردی با واقعیت ندارند و از این رو ما را به منجلاب می‌کشانند.

یکی از راه‌های تشخیص امیدِ واهی از امیدِ واقعی این است که همواره دو معیار را در نظر بگیرید:

برای مثال، اگر امیدوارید که اوضاع اقتصادی شرکت در شش ماه آینده سیر صعودی داشته باشد، باید ۱. میل و انتظار رخ دادن این اتفاق را داشته باشید و ۲. در حال حاضر، دلایل قانع‌کننده‌ای برای باور به این اتفاق وجود داشته باشد.

اگر برای دریافت وام به بانک مراجعه کنید و بگویید: «در حال حاضر، اوضاع خوبی نداریم، اما امیدوارم شرکت ما در آینده چندین برابر سود کند، پس به ما وام دهید»، هیچ‌کس با شما همکاری نخواهد کرد! اما اگر بگویید: «درحال حاضر، اوضاع مالی شرکت خوب نیست، ولی ماه گذشته چند قراداد جدید امضاء کرده‌ایم، مدیر فروش باتجربه‌ای هم استخدام شده است و برای بهتر کار کردن نیاز به سرمایه بیشتری داریم، پس به ما وام بدهید»، در این صورت بانکدار با شما وارد گفتگو خواهد شد.

همین مسئله درباره روابط نیز وجود دارد؛ آیا شما فقط میل به بهتر شدن رابطه خود دارید یا درکنار آن، شواهد عینی‌ای نیز وجود دارد که نشان می‌دهد تلاش‌های شما می‌تواند نتیجه‌بخش باشد؟ بیشتر اوقات ما با تکیه بر میل و انتظار خود، امیدواری را تبدیل به آرزومندی می‌کنیم و همین باعث می‌شود هیچ‌گاه نتوانیم به چرخه‌های معیوب زندگیمان پایان دهیم.

البته، یک نکته مهم این است که بدانیم چه زمانی می‌توان ناامیدی را به تعویق انداخت؟ در خلاصه بخش بعدی به این سؤال پاسخ می‌دهیم.

واقع‌بینی و راهکارهای خوب برای پایان های ضروری

برای آنکه شاخه‌ای را به اشتباه هرس نکنید، باید بتوانید تشخیص دهید که رابطه یا فعالیت موردنظرتان آیا ارزش سرمایه‌گذاری دارد یا خیر؟ مهم‌ترین کار برای این تشخیص، دقیق شدن در ویژگی افراد است. ما انسان‌ها را به سه دسته کلی تقسیم می‌کنیم؛ سه دسته‌ای که در هر محیطی باشید حتماً با آن‌ها برخورد خواهید داشت:

  1. اشخاص دانا یا خردمند؛ که نورِ حقیقت را می‌بینند و علاقه به پیشرفت کردن دارند.
  2. اشخاص نادان یا بی‌خرد؛ که حقیقت را تحریف می‌کنند تا مجبور نباشند خود را با آن تطبیق دهند.
  3. اشخاص شرور؛ که پذیرای هیچ صحبتی نیستند، حالت دفاعی دارند و مدام خود را تبرئه می‌کنند.

درخصوص افراد دانا و خردمند، می‌توانید با خیال راحت امکانات و فرصت بیشتر در اختیار آن‌ها قرار دهید و امیدوار به بهبود اوضاع باشید. در این مسیر، مشاهده جریان تغییر و رشد، کسب مهارت های جدید، ایجاد ساختار جدید، ابراز انگیزه درونی و اقدام به دریافت کمک‌های تخصصی، نشانه‌های مثبتی هستند که می‌توانند شما را از خاتمه بخشیدن به ارتباط یا کار با آن فرد منصرف کنند.

اما درباره افراد نادان، کار سخت‌تر است؛ آن‌ها تا وقتی که هشداری از طرف کسی دریافت نکنند متوجه وخامت اوضاع نمی‌شوند. اما اگر پس از چندین بار گفتگو، فرد نادان هنوز همان رویه سابق را در پیش دارد، صحبت کردن درباره مشکل را قطع کنید و به‌صراحت، بی‌فایده بودن رابطه یا همکاری را اعلام کنید.

شما نمی‌توانید افراد نادان را تغییر دهید یا کنترل کنید، تنها کار ممکن این است که به تأثیر منفی آن‌ها بر روی خود و اطرافیانتان پایان دهید.

و درباره افراد شرور سخن کوتاه است؛ به طور جدی، ارتباط با آن‌ها را پایان دهید و حتی اگر لازم است در این مسیر از دیگران کمک بگیرید. افراد شرور همواره به شما آسیب می‌زنند؛ چه در حوزه کار و چه در حوزه روابط عاطفی. آسیبی که بر آن پافشاری هم می‌کنند.

درباره قطع همکاری یا دوستی با کسانی که برایتان بسیار مهم هستند نیز دقت کنید که حتماً گفتگویی خوب، صادقانه، دلسوزانه و روشنگر داشته باشید. اگر تصمیم به پایان دادن دارید، آن را قطعی و کامل انجام دهید و شخص مقابل را در بلاتکلیفی نگذارید.

همان طور که وقتی شخصی می‌میرد سوگواری می‌کنیم و درحین آن، سعی می‌کنیم فقدان آن فرد را باور کنیم، پس از پایان دادن به روابط و پروژه‌های حساس نیز مستحق روبه‌رو شدن با آن و سوگواری هستیم. برای هضم پایان‌ها از کارهای سمبلیکی مانند مهمانی پایان یا مهمانی خداحافظی کمک بگیرید و به‌هیچ عنوان هیچ رابطه یا فعالیتِ جبرانی‌ای را صرفاً برای جایگزینی شروع نکنید.

همچنین حواستان باشد که در دام واکنش محتمل حین پایان دادن نیفتید؛ منظور واکنشی است که در آن، فرد که هنوز ضرورت پایان دادن را باور نکرده است، تصاویر مثبت رابطه یا فعالیت موردنظر را پررنگ می‌کند و نکات منفی را فراموش می‌کند. بنابراین، توصیه مهم این است که همواره به دنبال تصویر کامل از موضوع باشید.

پس از پایان، برای شروع امور جدید به خود فرصت دهید، باید الگوهای رفتاری گذشته خود را بررسی کنید تا درس‌های لازم از آنچه به آن پایان داده‌اید دستگیرتان شود. بدین ترتیب، پایان دادن می‌تواند برایتان آورده‌ای داشته باشد، به جای آنکه خیال کنید چیزی از دست داده‌اید.

برای اغلب ما «حفظ و نگهداری» معمولاً به معنای سر پا نگه داشتن چیزی است. اما جالب است که فرهنگ واژگان وبستر، واژه «حفظ و نگهداری» را اینگونه تعریف کرده است: «روشی برای برداشت و استفاده از یک منبع، به شکلی که ته نکشد و نابود نشود.»

همان طور که شاید متوجه شده باشید، تأکید این تعریف بر ته نکشیدن و نابود نشدن منابع است، نه صرفاً حفظ نتیجه برآمده از آن منابع.
اگر این تعریف از حفظ و نگهداری را وارد فرهنگ زندگی خود کنیم، آن‌وقت فلسفه پایان دادنِ به موقع را بهتر و بیشتر درک خواهیم کرد. پایان دادن به موقع مساویست با حفظ منابعی که در یک استفاده غلط درحال تلف شدن هستند. ما به یک رابطه یا فعالیت پایان می‌دهیم تا انرژی و زمان خود را صرف کار بهتری کنیم.

فراموش نکنید که وظیفه اصلی ما حفظ منابع خود برای بهره‌وری بیشتر است، ما موظف نیستیم هرکار یا رابطه‌ای که شروع کرده‌ایم را به هر قیمتی حفظ کنیم و اجازه دهیم الگوها و فرهنگ‌های اشتباه، منابع ما را فرسوده کنند.

خلاصه بخش جمع بندی کتاب پایانهای ضروری

زندگی خود را تا بدینجا مرور کنید؛ بی‌تردید همه ما مراحل مختلفی را در زندگی از سر گذرانده‌ایم، مدتی دانشجو بوده‌ایم، با پایان دوران دانشجویی، کارآموزی کرده‌ایم و با پایان دوران کارآموزی توانسته‌ایم وارد یک شغل حرفه‌ای شویم. در هر شغلی که بوده‌ایم، در یک نقطۀ درست، آن را پایان داده و به کار بهتری مشغول شده‌ایم. درباره روابط نیز همینطور است؛ با پایان یافتن مرحله آشنا شدن دونفر با همدیگر، مراحل بعدی که رابطه را به جلو می‌رانند از راه می‌رسند.

درواقع، زندگی از آنجا که رو به آینده دارد، همواره ما را به مراحل بعد و بعدتر سوق می‌دهد. پس مهم‌ترین کار این است که در هر مرحله، بهترین عملکرد را داشته باشیم.

اگر مدت‌هاست در یک مرحله از روابط عاطفی یا کاری خود متوقف هستید و هیچ اتفاق رو به جلویی نمی‌افتد، وقت آن رسیده است تا برای پایان دادن به آن، ایجاد اضطرار کنید. با واقع‌بینی، وضعیت خود را برای خود بازگو کنید تا اضطراری بودن شرایط برایتان روشن شود.

درواقع، اضطرارِ پایان دادن برخواسته از اولویت‌بندی خواسته‌ها و ایدئال‌ها در زندگی است. اگر اولویت‌هایتان را بشناسید، آنگاه می‌توانید به‌راحتی فعالیت یا رابطه‌ای را به نفع اتفاق مهم‌تری پایان دهید.
البته به یاد داشته باشید که شجاعتِ پایان دادن به معنای کله‌شق بودن و ریسک کردنِ بی‌حساب‌وکتاب نیست. همان طور که در خلاصه بخش‌های قبلی گفتیم، پایان دادن یک استراتژی جهت‌دار است.

اگر مایلید برای خرید کتاب پایان های ضروری را به طور کامل

پیشنهاد مطالعه بیشتر:

چگونه کارآمد فکر کنیم؟ (How to Think More Effectively) آلن دو باتن (Alain de Botton)

کتاب چگونه کارآمد فکر کنیم یکی دیگر از کتاب‌های مجموعه مدرسه زندگی به نویسندگی آلن دو باتن است. هدف این مجموعه به‌کارگیری فلسفه در زندگی و بالا بردن کیفیت آن است. کتاب چگونه کارآمد فکر کنیم نیز در راستای همین هدف، یکی از مفیدترین کتاب‌هایی است که هرکسی باید بخواند.

آلن دو باتن ابتدا ما را با ویژگی‌های طبیعی ذهن آشنا می‌کند، سپس توضیح می‌دهد که چرا فکر کردن پروسه دشواری است. او ضرورت فکر کردن در زندگی را مطرح می‌کند که متأسفانه امروزه عده زیادی نسبت به آن بی‌تفاوت شده‌اند. اما اگر شما نمی‌خواهید یکی از هزاران نفری باشید که عمر خود را بدون فکر کردن تلف کرده‌اند، این کتاب برایتان راهگشا خواهد بود.

بدون دیدگاه
اشتراک گذاری
اشتراک‌گذاری
با استفاده از روش‌های زیر می‌توانید این صفحه را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.