کتاب وسنی
سعید روبهروی آقاجان نشست. آقاجان، چایی ریخت و گذاشت جلوی سعید. سعید چشمش افتاد به چروکها و رگهای برجستۀ دست آقاجان.
شنید: تو وسنی همۀ ما شدی. یه وسنی که نمیشد دوستش نداشت. جای خالی همۀ ما رو برای بیبی پر کردی. جای من که شوهرش بودم، جای محترم که دخترش بود. جای همۀ بچههاش که تنهاش گذاشتن.
آقاجان، چایش را یک نفس سر کشید و گفت: فردا میرم حرم. میخوام که همراهم بیای... .
کتاب دوستت دارم دمشق
کتاب فصل فیروزه
کتاب سی و ده
پسرک حین دویدن، سمتم می آید. دست های بازش به سرم می خورد و عمامه روی زمین می افتد.
پیر مرد داد می زند: «کلپک پدر، کره بخسب»
پسرک با همان سرعت دویدن، از اتاق خارج می شود. پک های آخر را به سیگار می زند، می گوید:«بلدی حسابیش کنی ملا؟»
همان طور که تای بهم خورده عمامه را روی سرم مرتب می کنم، می گویم:« درمونده نمی شم».
دود را از لای ریش های زرد و زمختش بیرون می دهد و می گوید:«آقام شیخ دعوت می کرد، شب اول این عمامیشون را می انداخت تا ببینه ملای حسابیه یا نه»
کتاب درخت کوچه ماه
کتاب نخل و نارنج
پدر در بینالحرمین فرزندش را برای آخرین بار در آغوش گرفت و همانطور که استاد گفته بود، رو به حرم حضرت اباعبدالله علیه السلام کرد و دست بر سینه گفت: «ما فرزندان جابر انصاری هستیم. او که اولین بار زائر پیادۀ قبر مطهر تو بود. حالا بعد از هزار و دویست سال، بار دیگر پای پیاده امدهایم تا خود را به تو بسپاریم. مرتضی وقف راه شما و جدّ گرامی شما، رسول الله است.»
کتاب یحیای زایندهرود
یحیای زایندهرود مجموعه داستانهای نویسنده معاصر، کیهان خانجانی است.
داستانهای این مجموعه عبارتند از «روضهالشهدا»، «پونه»، «روشنای یلداشبان»، «قصه به سر نمیرسد»، «پلنگ مهتابی تاریک»، «به استناد پاسگاه» و «یحیی زایندهرود».
در داستانهای این مجموعه مرگ عنصر اصلی و ثابت است، «گذشته» از دیگر مفاهیمی است که در داستانهای کتاب حضور پررنگ دارد و نکته دیگر این که داستانها در اصفهان میگذرند و اصفهان همچون شخصیتی ثابت در تمام آنها خودنمایی میکند.
کتاب ارتداد
این کتاب، جدیدترین اثر وحید یامینپور است.
میدانی دخترکم؟ آرزوها متولد میشوند. بعضیهایشان قد میکشند و میوه میدهند و بعضیهایشان نه؛ دود میشوند و گاهی بر باد میروند. تو تنها آرزوی بر باد رفتۀ منی؛ آرزوی که به آن تکیه کنم و دستهای زندگی را روی شعلههایش گرم کنم.
امروز، روز تولد توست و من همیشه با خود میگویم در این ناکجاآباد و در متن یک سیهروزیِ بیپایان بهتر است سالی چند بار برای تو جشن بگیرم. یا حتی هر روز، وقتی از خواب برمیخیزی و با طلوع چشمایت روز من آغاز میشود... .
کتاب کیمیاگر
کیمیاگر، آخرین نوشته رضا مصطفوی داستان جوانی است که بهدنبال کیمیا از این شهر به آن شهر میرود و در پی کسی است تا بتواند علم کیمیا را از او بیاموزد. اما دست تقدیر او را درگیر ماجرایی میکند و در نهایت مس دلش تبدیل به کیمیا میشود. او با دختری به نام نورا روبهرو میشود که شاگرد امام جعفر صادق(علیهالسلام) است که در متن ماجرا، به دربار هارون میرسد و شاهد گفتوگوی چالشی نورا با دانشمندانی میشود که در نهایت زندگی او را دچار تغییر اساسی میکند.